پرش به محتوا

برگه:IranDarZamanSasanian.pdf/۴۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  از اندازه لشکر شهریار کم آمد ز دینار سیصد هزار  
  بیامد بر شاه موبد چو گرد بگنج آنچه بود از درم یاد کرد  
  بدو گفت از یدر دواسبه برو گزین کن یکی نام بردار تو  
  ز بازارگانان و دهقان شهر کسی را کجا باید از نام بهر  
  ز بهر سپاه این درم وام‌خواه به زودی بفرماید از گنج شاه  
  بیامد فرستاده خوش سخن که نو بد به سال و به دانش کهن  
  درم خواست وام از پی شهریار برو انجمن شد بسی مایه‌دار  
  یکی کفشگر بود موزه‌فروش بگفتار او پهن بگشاد گوش  
  درم چند باید بدو گفت مرد دلاور شمار درم یاد کرد  
  چنین گفت کای پرخرد مایه‌دار چهل مر درم هر مری صدهزار  
  بیاورد کپان و سنگ و درم نبد هیچ دفتر بکار و قلم  
  بدو کفشگر گفت کاین من دهم سپاسی ز گنجور بر سر نهم  
  چو بازارگان را درم سخته شد فرستاده از کار پر دخته شد  
  بدو کفشگر گفت کای خوب‌چهر نرنجی به گویی به بوذرجمهر  
  که اندر زمانه مرا کودکیست که بازار او بر لم خوار نیست  
  بگویی مگر شهریار جهان مرا شاد کرداند اندر نهان  
  که او را سپارم بفرهنگیان که دارد سرمایه و هنک آن  
  فرستاده گفت این ندارم برنج که کوتاه کردی مرا راه گنج  
  بیامد بر شاه بوذرجمهر بر آن خواسته شاد بگشاد چهر  
  بشاه جهان گفت بوذرجمهر که ای شاه نیک اختر خوب‌چهر  
  یکی آرزو کرد موزه‌فروش اگر شاه دارد به گفتار گوش  
  فرستاده گفتا که این مرد گفت که شاه جهان با خرد باد جفت  
  یکی پور دارم رسیده بجای بفرهنگ جوید همی رهنمای  
  اگر شاه باشد بدین دستگیر که این پاک فرزند گردد دبیر