برگه:IranDarZamanSasanian.pdf/۱۰۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰۵
مقدمه
 

است. پس نامه تنسر متعلق بعهدی است که پادشاهان مجددا اختیار تعیین جانشین خود را در زمان حیات بدست آورده‌اند، یعنی دورۀ که فاصلۀ سلطنت کواذ اول و هرمزد چهارم بوده است.

در نامه تنسر (چاپ دارمستتر، ص ۲۱۰ و ص ۵۱۳، چاپ مینوی، ص ۹) به اردشیر نسبت داده شده، که گوید: «هیچ آفریده را (غیر از شاهان زیردست)، که نه از اهل بیت ما باشد، شاه نمی‌باید خواند، جز آن جماعت که اصحاب ثغورند: آلان و ناحیت مغرب و خوارزم و کابل». مقصود از «صاحب ثغور آلان» بی‌شبهه یکی از چهار مرزبانی است، که خسرو اول نصب کرد و او را این امتیاز داد، که بر سریر زرین نشیند و مقام او بطور استثناء به اولادش نیز انتقال می‌یافت. این مرزبانان را پادشاهان صاحب تخت (ملوک السریر) نیز می‌گفته‌اند (مأخوذ از نهایة الارب در مجله انجمن همایونی آسیایی، سال ۱۹۰۰، صفحه ۲۲۶).

و نیز از مطالب جغرافیائی، که در نامه تنسر آمده است، می‌توان تاریخ نگارش آن را بهتر تعیین کرد. مثلا نام بردن از ترکان و تعداد نقاط سرحدی «جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و تخارستان». ازاین‌رو نامه تنسر بعد از فتوحات انوشیروان در نواحی شرق و قلع و قمع هپتالیان و پیش از تسخیر یمن برشته تحریر آمده است، یعنی بین سنوات ۵۵۷ و ۵۷۰ میلادی.[۱]

مارکوارت از راه‌های دیگر بهمین نتیجه، که ما رسیده‌ایم، رسیده است و او گوید، که نامه تنسر رسالۀ جعلی است، که در زمان خسرو اول نگاشته‌اند.[۲] از فروض مارکوارت این است، که در نامه مزبور حاکم کرمان را بجای آنکه


  1. ثعالبی گوید (ص ۶۰۶) که خسرو اول «مخصوصا شرح اعمال اردشیر اول را مطالعه می‌کرد و آن را سرمشق اعمال خود قرار می‌داد». همین مطلب را در طبری (ص ۸۹۸، نلدکه، ص ۱۶۵) و فارسنامه ابن البلخی (ص ۸۸) می‌بینیم.
  2. ایرانشهر، ص ۴۸، یادداشت ۱.