برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۶۷–

اگر از این ادعا مقصود اینست که اجمالاً میدانم که نادانم آری منهم میتوانم این ادعا را بکنم اما اگر مراد این باشد که حقیقةً جهل مرکب ندارم بعنی جهلم بسیط شده است هیهات! جهل مرکب انسان روزی مبدل بجهل بسیط میشود که بتواند مجهولات خود را تماماً بشمارد و من نمیدانم آنروز کی خواهد رسید؟. از مطلب دور نشویم کسی به حقیقت نرسید اما هر دانشمندی هم که سخن گفت بحقیقتی بر خورده بود که او را نمیتوان تخطئه کرد و بهمین جهت است که مطالعهٔ تاریخ فلسفه همیشه منظور نظر دانشمندان بوده است. در هر عصر و زمان هر کس جویای معرفت است باید به بیند که پیشینیان چه گفته‌اند نه باین نظر که یکی را بیاید که بحقیقت رسیده باشد بلکه باین نیت که با همه تراوش های عقل دانشمندان آشنا شود تا فکرش پخته گردد شاید بتواند قدمی از آنها فراتر رود.

برگردیم باصل مطلب. شوق و ذوقی که یونانیان مخصوصاً آتنیان بمباحثات علمی و حکمتی پیدا کردند سبب شده که جماعتی شغل خود را تعلیم و تعلم حقایق و معارف قرار دادند. تا آن زمان تعلیم و تربیت یونانی منحصر بود بخواندن و نوشتن و موسیقی و ورزش بدنی از آن به بعد حقیقت جوئی و معرفت بافی نیز رواج یافت و کسانی که بتعلیم این امور میپرداختند معروف به سوفیست شدند که در زبان یونانی بمعنی دانشمند بود و البته میدانید که فیلسوف هم اصلاً لفظی یونانی است و معنی آن دوستدار حکمت است چون بزبان یونانی فیلو یعنی دوست میدارم و سوفوس یعنی حکمت و میگویند این کلمه را اول کسیکه بکار برد فیثاغورس بود که گفت ما حکیم نیستیم دوستدار حکمتیم سوفیست هم از همان ماده مشتق و بمعنی کسی است که اشتغال بحکمت دارد.