نموده و از دانشمندان آن ممالک بهره بردهاند اما اینکه بدرستی معلوم شود که یونانیان از مشرق چه گرفتهاند تحقیقی است بس دشوار و عاقبت هم بدرستی چیزی معلوم نمیشود و علت عمدهٔ آن اینست که دانشمندان قدیم غالباً تعلیمات خود را شفاهی و سینه بسینه افاضه میکردند و بکتابت درنمیآوردند اگر هم کتابی نوشتهاند باقی نمانده و بواسطهٔ انقلابات از میان رفته است.
باری از قبل از مائهٔ پنجم پیش از میلاد آثار کتبی مهمی از یونانیان بجز همان منظومهها که ذکر کردیم باقی نمانده است و از آثار متأخرین ایشان که در دست است چنین بر میآید که از مائهٔ هفتم کم کم در میان آن قوم مردمانی پیدا شدهاند که اهل نظر بوده و در امور عالم توجهات و تفکراتی داشتهاند و از ایشان حکمتهائی بصورت کلمات قصار نقل میکردند و اسم چند نفر ایشان مذکور میشود که خردمندان هفتگانه خوانده میشدند اما هر کسی خردمندان هفتگانه را نوعی فهرست کرده و معلوم است که عدد آنها بیش از هفت بوده است ولیکن عدد هفت همیشه در نزد اکثر از اقوام محترم و گرامی بوده و میل داشتند هر چیزی را هفت بدانند.
یکی از خردمندان هفتگانه که اسم برده شد همان سولون است که در مجلس اول حکایتی از او نقل کردم که از اجداد افلاطون و مردم آتن بود و آتنیان قوانین اجتماعی و مملکتی خود را باو منسوب مینمودند. یکی دیگر از آن خردمندان ثالس ملطی است که در اواخر مائهٔ هفتم و اوائل مائهٔ ششم پیش از میلاد میزیسته است و او اول کسی است که گذشته از خردمندی دارای معلومات علمی خوانده شده و گفتهاند متلا خاصیت جاذبهٔ کهربا را میدانسته و در هندسه و نجوم آن اندازه معلومات داشته که وقوع کسوفی از آفتاب را پیش گوئی کرده است.