برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۶۳–

تاریخ علم و حکمت یونان را اگر بخواهم مرتباً نقل کنم سخن دراز میشود و غیر از این جلسه جلسات دیگر هم باید مصروف آن کنیم آنچه باید بیاد داشت اینست که کم کم در میان یونانیان مردمانی هوشیار پیدا شدند که طبعشان قانع نمیشد باین که امور عالم فقط نتیجهٔ هوسناکی و نفسانیت‌های آنچنان خداوندان باشد و مثلا رعد و برق را از اثر حرکت عصای دست زئوس خداوند اعظم بدانند یا حرکات امواج دریا را مربوط بارادهٔ خداونده موسوم به پزیدن تصور کنند و در پی آن برآمدند که علت طبیعی و واقعی آنها را دریابند و حتی متوجه شدند باینکه اعتقاد بخداوندان متعددی که عوام میپرستند و دربارهٔ آنها همهٔ صفات بلکه رذائل بشری را قائلند عقیدهٔ سخیفی است و این کثرت و آن احوال شایستهٔ مقام خداوندی نیست و عجب اینست که آن خردمندان چه دربارهٔ امر الوهیت و چه در آثار طبیعت نگران یگانگی و وحدت شدند و عجب‌تر اینکه مائهٔ هفتم و ششم پیش از میلاد که این جنبش افکار در یونان پدیدار شده همان زمانی است که در کشور ما زردشت پیغمبر موحد ایرانی ظهور کرده و در فلسطین انبیاء بنی اسرائیل بجد و اصرار یهودیان را بپرستش خدای یگانه دعوت مینمودند و اگر بمختصر آثاری که از کسینوفانوس حکیم یونانی باقیمانده نظر کنید خواهید دید که آن حکیم عقاید دینی یونانیان را مورد استهزا قرار داده و سخنهای حکیمانه در آن گفته است.

اما اوهام چنان بر اذهان عامهٔ یونانیان چیره شده و باندازه‌ای گرفتار ترس و رعب خداوندان بودند که این سخنها تأثیری نداشت بلکه خطرناک بود چنانکه نزدیک بدویست سال پس از کسینوفانوس سقراط با وجود تقیه‌ای که در این باب میکرد باتهام بی‌اعتقادی بخداوندان ملی – یعنی همان خداوندانی که شمه‌ای از داستان آنها را نقل کردم – محکوم باعدام گردید