برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۶۸
پیام کافکا

ننگ بی‌پایان را برای گناهی که ازش سر نزده باو میدهد – این حق اورا محکوم به زندگی و مرگ کرده بود!

مردم این سرزمینی که از ما نیست، میان نیکی و بدی فرق گذاشته‌اند، گمان گرده‌اند که بعضی کارها در خور ستایش و برخی سزاوار سرزنش است. اما ترسشان از آنجا می‌آید که گمان میکنند گناهی از آنها سر زده است و پیوسته میکوشند که خودشان را تبرئه کنند. چون دلیلی در دست نداشته‌اند، به دم قانون چسبیده‌اند. آیا قانون را کسی شناخته؟ کیست که بتواند بگوید فلان کار خوب و دیگری بد است؟ صورت استنطاق سفید مانده و امضای زیرش ناخواناست این تنها برگه‌ای است که از قانون در دست است.

مطلب اینجاست که هرچند قهرمانان کافکا مطیع و سر بزیر و خرد شده هستند، اما در خواننده احساس شورش و طغیان بر ضد این دنیای خرد شده‌ها و شکسته‌ها بر میانگیزند. پشت سر ترس ماوراء طبیعی انتقام ناامیدانه و سرپیچی بر ضد آفرینش، بر ضد اینکه انسان بازیچهٔ دست سرنوشت میباشد دیده میشود – انسانی که باید زیر زخم دشنه مانند یک سگ جان بدهد!

آیا میتوان کافکارا عاصی شمرد؟ موضوع عصیان نیز با موضوع نفی و اثبات بستگی دارد که در هر مورد اساس خوی کافکا بوده است. در داستانهای کافکا خاموشی شگرفی راجع به اسم خدا دیده میشود و نگرانیهای مذهبی بصورت ایما و اشاره درمی‌آید، ولیکن شورش او بر ضد قانون است. قانون همیشه در کمین زندگی‌هائی که