برگه:GheseHayeBehrang.pdf/۱۰۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰۶ □ قصه‌های بهرنگ
 

عروسک و یاشار هنوز از وسط درختان خارج نشده بودند که خرگوش به ایشان رسید. دو تا پر زیبای طاووس را به دهان گرفته بود. یاشار پرها را گرفت و راه افتادند.

 
✵ بهترین رقص دنیا
 

کنار برکه‌ی آب، سارا، بزرگ عروسک‌ها، داشت حرف می‌زد و عروسک‌های دیگر ساکت گوش می‌دادند. اولدوز کناری ایستاده بود.

سارا می‌گفت: من دیگر بیشتر از این دردسرتان نمی‌دهم. اول چله‌ی کوچک باز همدیگر را می‌بینیم؛ و در پایان حرف‌هایم بار دیگر از مهمانان عزیزمان تشکر می‌کنم که با مهربانی‌ها و خوبی‌های خودشان عروسکشان را به حرف آورده‌اند. همه می‌دانیم که تاکنون هیچ بچه‌ای نتوانسته بود این‌قدر خوب باشد که عروسکش را به حرف بیاورد. امیدوارم که دوستی اولدوز و یاشار و عروسکشان همیشگی باشد. حالا به‌افتخار مهمانان عزیزمان «رقص گل سرخ» را اجرا می‌کنیم.

همه برای سارا کف زدند و پراکنده شدند. عروسک سخنگو بچه‌ها را روی سنگ بلندی نشاند و گفت: همین‌جا بنشینید و تماشا کنید. «رقص گل سرخ» بهترین رقص دنیاست.