برگه:FarhangeNobahaar.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
س‌اد
س‌ار
۴۶۳

ساخته – ر. مف. ضد. از ساختن

ساخته رنگ – موافقت و یک زبان شدن

ساخن ✡ چو فاسق ✡ ساروج

ساد – ساده و استاد و خوک نر و بیابان و صحرا خصوصاً دشت صاف و هموار

ساده - ر. بی‌ریش و بی‌گیاه و صاف و هر چیز بی‌نقش و نگار و مردم احمق و بی‌شعور و نادان که ساده‌دل و ساده‌لوح هم گویند چنانچه این هر دو را در حقیقت عقل و بی‌نفاق هم استعمال نمایند و هم گیاهی است خوشبوی و دوائی که بمعرب خود ساذج معروف بوده و آنرا ساذج هندی هم گویند

(ترکیبات)

ساده پرگار – معشوق شوخ و عیار

ساده دشت – ساده سپهر و عالم ملکوت و جبروت که مجرد از اجسام است

ساده دل – رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود

ساده سپهر – فلک نهم که هیج کوکبی در آن نیست

ساده لوح – پ ع. ساده دل

(انتهی)

ساذج ✡ چو مادر رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود

ساذج هندی ✡ رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود

سار – سرو پرده و شتر و نی و قلم و مثل و مانند و محنت و رنج و مرغ ساری و مکان بسیاری و هم چشمه‌ایست که آب آنرا از برای دفع ملخ می‌برند پس مرغ سار بسیاری از عقب آن آب تا آنجا که قصد ریختن آن کرده‌اند رفته و تمامی ملخها را می‌کشند

سارا – خالص

ساربان – ب. ر. شتربان

سارج ✡ چو مادر ✡ سارک

سارخک ✡ چو پابند ✡ پشه

سارخک‌دار – پشه‌غال

سارشک ✡ چو پابند ✡ پشه

سارشک‌دار – پشه‌غال

سارک ✡ چو مادر ✡ مرغ ساری

سارنگ ✡ چو پابند ✡ عالم سفلی و ناسوت

سارو ✡ چو کاهو ✡ چارو و رسنی است از لیف خرما

سارو باز – دار باز

ساروان – ب. بر وزن و معنی ساربان