ساخته – ر. مف. ضد. از ساختن
ساخته رنگ – موافقت و یک زبان شدن
ساخن ✡ چو فاسق ✡ ساروج
ساد – ساده و استاد و خوک نر و بیابان و صحرا خصوصاً دشت صاف و هموار
ساده - ر. بیریش و بیگیاه و صاف و هر چیز بینقش و نگار و مردم احمق و بیشعور و نادان که سادهدل و سادهلوح هم گویند چنانچه این هر دو را در حقیقت عقل و بینفاق هم استعمال نمایند و هم گیاهی است خوشبوی و دوائی که بمعرب خود ساذج معروف بوده و آنرا ساذج هندی هم گویند
(ترکیبات)
ساده پرگار – معشوق شوخ و عیار
ساده دشت – ساده سپهر و عالم ملکوت و جبروت که مجرد از اجسام است
ساده دل – رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود
ساده سپهر – فلک نهم که هیج کوکبی در آن نیست
ساده لوح – پ ع. ساده دل
(انتهی)
ساذج ✡ چو مادر رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود
ساذج هندی ✡ رجوع بترجمهٔ لفظ ساده شود
سار – سرو پرده و شتر و نی و قلم و مثل و مانند و محنت و رنج و مرغ ساری و مکان بسیاری و هم چشمهایست که آب آنرا از برای دفع ملخ میبرند پس مرغ سار بسیاری از عقب آن آب تا آنجا که قصد ریختن آن کردهاند رفته و تمامی ملخها را میکشند
سارا – خالص
ساربان – ب. ر. شتربان
سارج ✡ چو مادر ✡ سارک
سارخک ✡ چو پابند ✡ پشه
سارخکدار – پشهغال
سارشک ✡ چو پابند ✡ پشه
سارشکدار – پشهغال
سارک ✡ چو مادر ✡ مرغ ساری
سارنگ ✡ چو پابند ✡ عالم سفلی و ناسوت
سارو ✡ چو کاهو ✡ چارو و رسنی است از لیف خرما
سارو باز – دار باز
ساروان – ب. بر وزن و معنی ساربان