ساروج – ساروک چو کابوس ] چارو و مرغی است سیاه رنگ که در هندوستان بسیار بوده و مثل طوطی سخن آموزد
سارونه ✡ چو پالوده ✡ درخت رز
ساروی (بفتح را) منسوب بشهر ساری
سارویه ✡ چو پالوده ✡ شهر ساری
ساره ✡ چو ساده ✡ پرده و لنگ و فوته خصوصاً آنچه اهالی هند و بالخصوص زنانشان یک سر آن را بر کمر بسته و سر دیگر را بر سر اندازند
ساری ✡ چو راضی ✡ مرغ هزار دستان و شهری است از مازندران که سه گنبدان در آن است
ساریان (چومادیان) شهریست در گرجستان
ساز – سازیدن و امر و فاعل از آن و ساختگی کار و سلاح جنگی و حیله و نیرنگ و مثل و مانند و نی و چنگ و هر آنچه مینوازند و هم بمعنی مهمانی و ضیافت و فایده و منفعت و سامان و استعداد دو لت
(ترکیبات)
سازگری – پردهایست از موسیقی که از عراق و اصفهان ترکیب بافته
ساز نوروز – ساخته و مهیا کردن لوازم عید نوروز و نام لحن دویمی از سی لحن باربدی است
سازواری – سازگاری
سازور ✡ چو کارگر ✡ صاحب ساز و سامان
(انتهی)
سازه ✡ چو ساده ✡ جاروب
سازیدن – ر. ساختن
ساس – لطیف و باکیزه و غسک
ساسان – نام پدر اردشیر بابکان و جد اول و سیم و هفتم وی که پسر بهمن ابن اسفندیار و طبقهٔ ساسانیان از طبقات ملوک عجم بدو منسوب و از آنرو که در لباس درویشی بسیاحت افتاد و درویش و گدا و تارک دنیا را هم ساسان و ساسی و ساسانی گویند
ساغ – جانوری است شبیه به ساری
ساغر ✡ چو مادر ✡ پیالهٔ شراب و قصبهایست از دکن
ساغر بطاق ابروی کسی خوردن ] بیاد آن کس شراب خوردن و میپرستی نمودن