برگه:FarhangeNafisi.pdf/۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۲۷–

سنگ آسيا را بدان تيز نمايند. و سوهان خرد و كوچك.

آس

( ās ) ا. پ. دو سنگ بزرگ و گرد يكى در زير و ساكن و ديگرى در بالا و متحرك كه در ميان آنها غله آرد كنند. و چون با دست آن را بچرخانند دست آس و اگر با آب آسياب و اگر با باد بادآس و اگر با خر خرآس نامند. و نيز بمعنى غلۀ آرد كرده. و كشت‌زار غله:

و قوس و كمان تيراندازى. و اميد و اميدوارى. و ا خ. نام قريه‌اى از قريه‌هاى طوس و فارس.

و نام شهرى از ولايت قبچاق. و آس كردن ف م.: آسيا كردن.

آس

( ās ) ا. پ. جانورى سفيد كه سر و دم او سياه و از پوستش پوستين سازند و قاقم نيز گويند. و شترى كه موى آن ريخته باشد.

آس

( ās ) ا. ع. درخت مورد و گويند عصاى حضرت موسى از چوب آن بود. و اين درخت از محصولات گرمسيرى است. مر. مورد.

همچنين نوعى از ريحان بغايت خوشبوى. و باقى خاكستر در آتشدان. و انگبين در شان. و قبر.

و صاحب‌خانه. و آثار خانه. و نشانهاى آن.

و هر نشان خفى

آس

( ās ) ا. پ. يك قسم قمار كه داراى بيست برگ است: چهار برگ را كه روى آن صورت شير كشيده‌اند آس گويند چه آس مخفف اسلان است كه در تركى شير باشد و چهار برگ داراى صورت شاه و چهار برگ داراى صورت زن خوشگل و با عفتى موسوم به بى‌بى و چهار برگ داراى صورت شخص سياهى موسوم به سرباز و روى چهار برگ ديگر زن فاحشه‌اى كشيده‌اند موسوم به لكات.

و اين قمار اكنون ميان مردم ايران از اعلى و ادنى خيلى شايع مى‌باشد. و از مرحوم شاهزاده وزير علوم اعتضاد السلطنه على‌قلى ميرزا طاب ثراه شنيدم كه مى‌فرمود اختراع اين بازى را ابو على سيمجور در سفرى كه بغزاى هندوستان مى‌رفت نمود چه شبها بيشتر سربازان مى‌خوابيدند و چون بيم شبيخون دشمن بود جهت اشتغال و بيدار بودن آنان اين بازى را اختراع نموده فرمان داد تا سران سپاه شبها مشغول باشند.

آسا

( āsā ) پ. حرف اسمى بمعنى مانند و مثل كه در آخر اسم آن را در مى‌آورند چون پلنگ‌آسا يعنى مانند پلنگ. و مردآسا:

شبيه بمرد و مشك‌آسا: خوش بوى مانند مشك.

آسا

( āsā ) ص. پ. آسايش‌دهنده و آسوده.

كننده. و تسلى‌دهنده. و هميشه بطور تركيب استعمال مى‌شود مانند تن‌آسا يعنى آسوده‌كنندۀ تو و روح‌آسا يعنى تسلى‌دهندۀ روح.

آسا

( āsā ) ا. پ. زيب و زينت. و تمكين و وقار. و آسودگى. و هيبت و صلابت. و روش و قاعده و قانون. و دهن‌دره و فاژ و تثاوب.

و آسا زدن و يا آسا كردن و يا آسا كشيدن ف ل.: دهن‌دره كردن.

آساب

( āsāb ) ع. ج اسب.

آساد

( āsād ) ع. ج اسد.

آساره

( āsāre ) ا. پ. شمارۀ حساب.

آساس

( āsās ) ع. ج اسس.

آس‌افزون

( ās-afzun ) ا. پ. آژينه و آلتى فولادى كه بدان سنگ آسيا را تيز نمايند.

آسال

( āsāl ) ا. پ. اساس و بنياد.

آسال

( āsāl ) ا. ع. مشابه در خوى و عادت يقال هو على آسال من ابيه: او مشابه پدر خود است در خوى و عادت - اين لفظ شبيه است به جمع ولى مفرد ندارد.

آسام

( āsām ) ع. ج. اسم.

آسام

( āsām ) ا. پ. مقلوب آماس كه بمعنى ورم باشد.

آسان

( āsān ) ا. پ. رشته و ريسمان و تار.

آسان

( āsān ) ص. پ. نقيض دشوار و سهل.

و مناسب. و آسان داشتن ف م.: كاستن و نقصان كردن. و كم كردن قيمت.

آسان

( āsān ) ع. ج اسن يعنى خو و عادت يقال هو على آسان من ابيه:

او بر اخلاق پدر خود است.

آسان كار

( āsān-kār ) ص. پ. پيشه‌ور و هنرمند. و كار آزموده. و چالاك و تيزدست.

آسان‌گشا

( āsān-gocā ) و آسان گشاى ( āsān-gocāy ) ص. پ. چيزى كه بآسانى كشوده شود و باز گردد.

آسان‌گذار

( āsān-gozār ) ص. پ.

آنكه به آسانى و آسايش عمرى گذراند. و هر چيزى كه بآسانى بگذرد.

آسان‌گذارى

( āsān-gozāri ) پ ا.

غفلت و بى‌خبرى و سهل‌انگارى.

آسان‌گير

( āsān-gir ) ص. پ. هر چيز كه بسهولت بدست آيد.

آسان نيوش

( āsān-niowc ) ص. پ.

فراخ گوش و بى‌اعتناء.

آسانى

( āsāni ) ا. پ. سهولت. و راحت و آرامى و آسودگى. و خواب. و آسايش.

و پروانگى و اجازت.

آسانيدن

( āsānidan ) ف م. پ. سهل كردن و آسان نمودن. و شتابانيدن و تعجيل كردن.

آساى

( āsāy ) ص. پ. مر. آسا.

آسايانيدن

( āsāyānidan ) ف م. پ.

آسايش دادن. و آرام كردن. و ستايش كردن و تعريف نمودن. و برداشتن و بلند ساختن و افراختن.

آسايش

( āsāyec ) م ح. پ. آسائيدن. وا.

آرامش و راحت و سكون و عدم حركت و آسودگى و استراحت. و فراغت. و زيست بى‌زحمت و مشقت.

آسايشكده

( āsāyec-kade ) ا. پ.