برگه:FarhangeNafisi.pdf/۴۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۲۶–

دندان آسيائى.

آزود

( āzud ) ص. پ. عاقل و هوشمند و دهين.

آزور

( āzur ) ص. پ. آزور و حريص و صاحب آز.

آزور

( āz-var ) ص. پ. داراى حرص و آز. و هوسناك.

آزوغ

( āzuq ) ا. پ. پيراستن درخت.

و شاخه‌هائى كه از پيراستن درخت تاك و خرما مى‌برند.

آزوقه

( āzuqe ) و

آزوگه

( āzuge ) ا. پ. مر. آزقه.

آزى

( āzi ) ص. ع. يوم آز: روز بسيار گرم.

آزيدن

( āzidan ) ف ل. پ. حريص شدن و آز داشتن. و رنجيدن. و ف م. آزردن و آزار كردن. و ظلم كردن. و گزيدن. و رنگ كردن.

آزير

( āzir ) ص. پ. عاقل و دانا. وا.

آزار و رنج.

آزيراك

( āzirak ) ا. پ. بانگ و فرياد خواه از آدمى باشد خواه از ستور.

آزيريدن

( āziridan ) ف م. پ.

آزردن و آزار دادن. و آهيخن و كشيدن تيغ.

آزيغ

( āziq ) ا. پ. كينه و نفرتى كه از قول يا فعل كسى در دل جاى كند.

آژ

( āj ) ا. پ. آسودگى و راحت و آسايش.

و پرهيزگارى. و ص. خردمند و زيرك.

آژخ

( ājax ) و ( ājox ) ا. پ. مر.

آزخ.

آژخ

( ājox ) ا. پ. تاريكى چشم. و ص.

هر چيز گشاده و منفك شده و رها شده.

آژخناك

( āājax-nāk ) ص. پ. كسى كه در اندام وى آژخ بود.

آژدن

( ājedan ) ف م. پ. آزدن و آجدن.

آژده

( ājade ) ص. پ. آجيده شده.

و خلانيده شده.

آژده

( ājade ) ا. پ. چين و شكنج.

آژدها

( ājdahā ) ا خ. پ. نام ضحاك تازى و يا لقب او.

آژدهاك

( ājdahāk ) ا خ. پ. ا آژدها.

آژرد

( ājard ) ص. پ. بسيار خور.

آژغ

( ājoq ) ا. پ. شاخه‌هاى بريده شدۀ از درخت خرما.

آژفنداك

( āj-fandāk ) ا. پ. يكى از علائم جوى كه بشكل كمان ظاهر مى‌شود و حاصل مى‌گردد از انكسار شعاعهاى شمس در قطره‌هاى آب ابرها. و سام و سد كيش و مانند آب و گرم و كمردون و كلكم و شد كيس و تريسه و ترسه و تويه و نوس و نوسه و نوشه و نويسه و قوس قزح و قوس الرحمن نيز مى‌گويند.

آژكهان ( ājkahan ) و آژكهن

( ājkahan ) ص. پ. كاهل و سست. و غافل.

و باطل.

آژگن

( ājgen ) ا. پ. درى كه مانند پنجره بود و از پشت آن بتوان خارج را نگاه كرد و ديد.

آژن

( ājan ) ا. پ. درشتيها و ناصافيهاى سنگ آسيا كه آسيا آژن نيز گويند.

آژند

( ājand ) ا. پ. گلى كه بروى خشتى پهن كنند و خشت ديگرى بالاى آن نهند. و لاى ته حوض و ته جوى. و گلابه. و آژند كردن ف م.: گل در ميان دو خشت پهن كردن.

آژندانيدن

( ājandānidan ) ف م پ. خليدن كنانيدن. و دوختن فرمودن.

آژندن

( ājandan ) ف ل پ. حليدن و ف م.

آجيده كردن. و سفتن. و دوختن.

آژنده

( ājande ) ص. پ. دوخته شده. و سفته شده. و آجيده شده.

آژنديدن

( ājandidan ) ف م. پ. گل در ميان دو خشت گذاشتن.

آژنك

( ājank ) ا. پ. چين و شكنجى كه بر روى شخص افتد خواه از پيرى و يا از قهر و غضب باشد.

آژنك‌ناك

( ājank-nāk ) ص. پ. روى پرچين و شكنج‌دار.

آژنگ

( ājang ) ا. پ. چين و شكنجى كه بر روى مردمى باشد.

آژنه

( ājane ) ا. پ. آژينه و افزارى از پولاد كه بدان سنگ را تيز كنند. و آژنه كردن ف م.: گستردن سفره و ميز.

آژور

( āj-var ) پ. ص. طمعكار و حريص و آزور.

آژوغ

( ājuq ) ا. پ. آزوغ و ليف خرما.

آژيانه

( ājyāne ) ا. پ. سنگ فرش. و آجر فرش.

آژيخ

( ājix ) ص. پ. چرك و چرك گوشۀ چشم. و رمص.

آژيدانيدن

( ājidānidan ) ف م. پ. خلانيدن فرمودن. و شيار كردن كنانيدن.

آژيدن

( ājidan ) ف ل و م. پ آزيدن. و ف م.

خلانيدن.

آژير

( ājir ) ا. پ. آمادگى و حاضرشدگى.

و تالاب و استخر و آبگير و جائى كه آب باران جمع شده باشد. و ظفر و فتح و دست برد و غلبه. و بانگ و فرياد. و زيادتى و بسيارى.

و. ص. مهيا و دانا و عاقل و خردمند و بافراست.

و زاهد و پارسا. و زيرك و هوشيار. و پرهيزگار

آژيراك

( ājirak ) ا. پ. بانگ و فرياد.

و ا خ. نام جائى.

آژيريدن

( ājiridan ) ف م. پ آماده و حاضر نمودن و مهيا كردن. و ف ل. فرياد كردن.

آژين

( ājin ) ا. پ. شيارى كه جهت زراعت در زمين با گاو آهن و غيره كنند.

آژينه

( ājine ) ا. پ. افزارى از فولاد كه