برگه:FarhangeNafisi.pdf/۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۲۳–

لذيذ است و نام درخت ارزن و گاورس.

و ا خ. نام قصه‌اى در نخجوان كه شرابش بخوبى معروف است. و آزاد شدن ف ل.: رها شدن و نجات يافتن و خلاص شدن و مرخص شدن و اجازه يافتن براى خروج. و آزاد كردن ف م.: رها كردن و خلاص نمودن.

و معاف كردن و گناه بخشيدن.

آزاد آوا

( āzād-āvā ) ا. پ. طريقۀ گفتن شكر خدا.

آزادبر

( āzād-bar ) ا خ. پ. جلگۀ كوچكى واقع در كوهستان ما بين لوراى رى طالقان قزوين.

آزاد بهمن

( āzād-bahman ) ا خ. پ.

عقل اول.

آزاد خلق

( āzād-xalq ) ص. پ. بزرگ خلقت.

آزاد خلق

( āzād-xolq ) ص. پ. مرد رستگار. و صحيح البدن. و صحيح العقل.

آزاد دارو

( āzād-dāru ) ا. چغندر صحرائى كه بيخ آن را. بيخ حليمو گويند.

آزاد درخت

( āzād-daraxt ) ا. پ.

درخت آزاد. مر. آزاد گويند بلندى آن به هفتاد ذرع مى‌رسد و تنه‌اش صاف و راست است. و نيز درخت ديگرى موسوم به زهر زمين كه درخت طاق نيز گويند.

آزادرو

( āzād-raw ) ص. پ. كسى كه حركات وى بآزادى باشد. و بميل خود مسافرت كند.

آزاد سرو

( āzād-sarv ) ا. پ. درخت سرو. و ا خ. نام مردى كه فردوسى از آن استعاره كرده است داستان مرگ رستم را.

آزاد طبع

( āzād-tab' ) ص. پ. آزاد و كسى كه داراى طبيعت بلند باشد و عالى‌طبع.

آزادگان

( āzādegān ) پ. ج آزاده و مردمان آزاد و شريف و پاك‌نژاد. و بلند همت و سخى و جوانمرد. و مخصوصا مردمان ايران را آزادگان گويند برخلاف مردم توران.

آزادگاه جامه

( āzād-gāh-jāme ) ا. پ. جايى كه جولاهان جامۀ بافته شده را از كارگاه مى‌برند.

آزادگى

( āzādegi ) ا. پ. نجات و خلاصى و آزادى. و عدم علاقه. و خودسرى.

و اختيار - ضد بندگى - و حلال‌زادگى.

آزادمرد

( āzād-mard ) ص. پ. بى‌قيد و بى‌علاقه و بى‌تعلق و رستگار.

آزادمردى

( āzād-mardi ) ا. پ.

بى‌قيدى و بى‌تعلقى و رستگارى.

آزاد ميوه

( āzād-mive ) ا. پ. شيرينى كه از قند و مغز پسته و مغز بادام و نخود بوداده سازند. و نقل نخود و نقل پسته كه برنگهاى مختلف ترتيب دهند.

آزاد نامه

( āzād-name ) ا. پ. نوشتۀ آزادى كه در آزاد كردن بنده و كنيز و غلام دهند.

آزادوار

( azad-vār ) ا. پ. نام نوائى از موسيقى. و ا خ. قريه‌اى در اسفراين كه انگورش در نيكوئى معروف است.

آزادوار

( āzād-vār ) م ف. بطور آزادى - مقابل بنده‌وار - و بدون تعلق و علاقه.

آزاده

( āzāde ) ص. پ. بى‌ريا و صادق.

و رستگار. و درست. و فاضل. و پارسا و پاك‌دامن.

و اصيل. و حلال‌زاده. و پاك‌نژاد و نجيب. و پير.

و مردمان نيك و بزرگوار. و (باصطلاح عرفان) نفسى كه از تعلقات بشرى رسته و قيدش بمرتبۀ اطلاق پيوسته و قطرۀ وجودش عين محيط هستى گشته باشد. و ا. سوسن و سرو. و مرد آزاده مردم جوانمرد و نجيب. و سخى. و پاك‌نژاد.

و نامدار.

آزاده خرام

( āzāde-xarām ) ص. پ.

خوش خرام.

آزاده‌خو

( āzāde-xow ) و

آزاده خوى

( āzāde-xowy ) ص. عالى طبع و بلند همت و ا خ. نام زن تور.

آزاده‌دار

( āzāde-dār ) ص. پ.

خودكام. و لاف‌زن.

آزاده‌دل

( āzāde-del ) ص. پ.

فارغ البال. و مرد صالح. و حلال‌زاده. و پاك نژاد.

آزاده‌گاه جامه

- ( āzāde-gāh jāme ) ا. پ. مر. آزادگاه جامه.

آزاده‌وار

( āzāde-vār ) ص. پ سزاوار آزادى. و شريف و اصيل. و م ف بطور آزادگى.

آزادى

( āzādi ) ا. پ. نجات و خلاصى و رهائى و رستگارى و معافى. و شكر و سپاس.

و آزادى كردن ف ل.: شكر و سپاس نمودن.

آزار

( āzār ) ا. پ. رنج و تعب و اذيت و محنت و زحمت. و اندوه. و درد و مرض و دردمندى و بيمارى. و غم. و آسيب. و زيان و ضرر. و ظلم و ستم. و تصديع. و ابرام و آزار تلخه ا. بيمارى يرقان. و آزار كردن و آزار دادن ف م.: رنجانيدن و تصديع كردن و اذيت رسانيدن. و ملامت نمودن و سرزنش كردن. و دشنام دادن و طعنه زدن.

و ستيزيدن و خصومت كردن. و رنج و محنت دادن و جفا كردن. و تقاضى كردن. و ابرام نمودن و آزار يافتن ف ل. رنج و محنت داشتن.

و در زحمت افتادن. و بيمار و دردمند شدن.

آزار

( āzār ) ص. پ. طعنه‌زننده و ملامت كننده و مصدع و تصديع‌دهنده. و دشنام‌دهنده.

در اين صورت هميشه مركب با موصوف استعمال مى‌شود مانند جان آزار يعنى آنكه روح را اذيت كند. و ظالم و بى‌رحم و متعدى.

آزار

( āzār ) ا. پ. آزر كه ماه ششم از سال رومى بود.