برگه:FarhangeNafisi.pdf/۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۲۰–

سكون و آسايش و آرامش داد ا. اعتدال در مهام امور. و نظام كل. و تساوى و برابرى.

آرام طلب

( ārām-talab ) ص. پ.

آسايش طلب و راحت دوست و كاهل و بيكار.

آرامكار

( ārām-kār ) ص. پ. تنبل و كسى كه كارى نكند جز آنچه گفته‌اند. و كسى كه به تنبلى كارى كند.

آرام كرسى

( ārām-korsi ) ا. پ.

صندلى راحت.

آرامگاه

( ārām-gāh ) ا. پ. محل آراميدن و وقت آراميدن و آسايش. و شبستان و مزار.

آرامگه

( ārām-gah ) ا. پ. آرامگاه.

آرامگير

( ārām-gir ) ص. پ. ساكن و بى‌حركت و آسوده.

آرامى

( ārāmi ) ا. پ. راحت و استراحت و سكونت. و آهستگى و ملايمت.

آراميد

( ārāmid ) ح م. پ. آراميدن ا.

ذكر خدا و شكر نعمت.

آراميدن

( ārāmidan ) ف ل و م. پ.

راحت شدن و سكونت يافتن و قرار گرفتن و آسايش نمودن و آرام گرفتن و آسايش دادن و استراحت كردن و آسودن. و خفتن و باز ايستادن فرمودن.

و آرام كنانيدن.

آراميده

( ārāmide ) ص. پ. آسوده شده و غنوده و راحت گشته و خوابيده.

آران

( ārān ) ا خ. پ. نام ولايتى از آذربايجان و نام قصبه‌اى در كاشان. وا. مرفق آرنج.

آراى

( ārāy ) ا ج. پ. - مأخوذ از تازى - انديشه‌ها و فكرها و اعتقاد و بينائى دل و آراى مجلس: اعتقاد اهل مجلس.

آراى

( ārāy ) ا. پ. نوائى از موسيقى.

آراى

( ārāy ) ص. پ. آرانيده و پيرانيده.

و هميشه مركب با موصوف استعمال مى‌شود . مر. آرا.

آرايانيدن

( ārāyānidan ) ف م. پ.

سبب زينت دادن شدن و باعث آرايش گشتن و زينت كردن.

آرايش

( ārāyec ) م ح. پ. آراستن. ا.

زينت و زيور و طراز و پيرايه. و عادت و دستور و قانون و ترتيب و آئين. و نام نوائى از موسيقى. و آرايش خورشيد ( ārāyec-xurcid ) ا خ: نام لحن اول از سى لحن باربد. و خطى كه بر عارض خوبان برآيد.

و

آرايش روم

( ārāyece-rum ) ا خ:

نام موضعى مستحكم و آرايش كردن ف م: پيراستن و آراستن و زينت كردن و بزك نمودن. و آرايش مجلس ا: زينت مجلس.

آراينده

( ārāyande ) ص. پ. زينت كننده و نقاش.

آراييدن

( ārāyiadn ) ف م. پ. زينت كردن و زينت دادن و آرايش نمودن و پيراستن.

آراييده

( ārāyide ) ص. پ. زينت كرده شده و پيراسته.

آرت

( ārat ) ا. پ. آرنج و مرفق.

آرة

( ārat ) ا خ. ع. كوهى در عربستان و وادى آرة در اندلس است.

آرث

( āras ) ا. ع. گوسپند نر كه نقطه هاى سياه و سپيد داشته باشد.

آرج

( āraj ) ا. پ. آرنج و يك نوع مرغى.

آرد

( ārd ) ا. پ. دقيق و گردى كه از آسيا كردن و كوبيدن گندم و ساير غلات و حبوبات بدست مى‌آيد مانند آرد گندم و آرد عدس و آرد خردل. و بمعنى تقصير و عيب هم آمده است.

آرد

( ārad ) ا. پ. مخفف آراد و بمعنى آن.

آردآب

( ārd-āb ) ا. پ. آرد جو مخلوط با آب كه به ستور جهت فربه شدن دهند.

آردابه

( ārd-ābe ) ا. پ. قسمى از نان خورش كه از آرد سازند.

آرداد

( ārdād ) ص. پ. گول‌زننده و فريب‌دهنده. و ا. ديو و شيطان.

آرداو

( ārdāv ) ا. پ. ديو. و ص. ساحر و بدذات.

آردبا

( ārdbā ) ا. پ. قسمى از آش.

آردبخرك

( ārd-boxorak ) ا. پ.

حلوائى كه از بادام كوهى سازند.

آرد توله

( ārd-tule ) ا. پ. آشى مانند كاچى كه مردمان درويش و فقير خورند.

آرد حاله

( ārd-hāle ) ا. پ. يك قسم آش كه از شير ترتيب دهند.

آردوله

( ārdule ) ا. پ. مر. آرد توله

آرد روغن

( ārd-rowqan ) ا. پ.

قسمى از حلوا.

آردزرده

( ārd-zarde ) ا. پ. غربال و موبيز. و رنگ سبز خالص.

آردستان

( ārdestān ) ا خ. پ. مر.

اردستان.

آردشير

( ārd cir ) ا. پ. غذائى كه از آرد و شير ترتيب دهند.

آردم

( ārdam ) ا. پ. نوعى از شقايق.

آردن

( ārdan ) ا. پ. ترش پالا و پالونه و كف‌گير.

آرده

( ārde ) ا. پ. آرد و آرد گندم و قسمى از آش. و دست آس و آردۀ خرما غذائى كه از خرما و شير و كره و نان مى‌سازند . و آردۀ كنجد: غذائى كه از رطب و شربت ترتيب دهند.

آردهاله

( ārd-hāle ) ا. پ. آرد توله.

آرده بخرك

( ārde-boxorak ) ا. پ.

مر. آرد بخرك.