برگه:FarhangeNafisi.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۹–

و شتر ديوانه.

آذى

( āziy ) ا. ع. موج. ج: اواذى

آذيش

( āzic ) ا. پ. چوبى كه بر آستانۀ در خانه استوار كنند. و ريزۀ چوب و خس و خاشاك. و آديش و آتش.

آذين

( āzin ) ا. پ. آئين و زيب و زينت و آرايش و رسم و قاعده و قانون.

آذين

( āzin ) ا. پ. افزارى كه بدان روغن از دوغ جدا كنند.

آذين

( āzin ) ا. ع. - معرب آئين فارسى -. چارچوبى كه در وقت قدوم پادشاه يا وقوع امرى عظيم در بازارها و ميدانها بزمين فروبرند و بفرشها و پرده‌ها و پارچه‌هاى پربها و رنگارنگ آن را زينت دهند.

آر

( ār ) ا. ع. عار و ننگ.

آرا

( ārā ) ص. پ. آرايش‌كننده و هميشه مركب و با موصوف استعمال شود مانند سخن‌آرا: كسى كه سخن را آراسته گويد و مجلس‌آرا: كسى كه مجلس را بيآرايد.

آرا

( ārā ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - انديشه‌ها و فكرها. و بينائى دل و اعتقاد.

آراء

( ārā' ) ع. ج. راى

آراب

( ārāb ) ع. ج. ارب ( erb ) يق السجود على سبعة آراب: سجده بر هفت موضع از بدن است كه اين مواضع يعنى پيشانى و كف دو دست و دو زانو و نوك دو انگشت بزرك پا بايد در حين سجده بر زمين ملصق شوند. و نيز آبلهائى كه بر اعضاء ظاهر شود يق خرج بفلان آراب يعنى بر آمد بر اعضاى فلان آبله‌ها.

آراج

( ārāj ) ا. پ. آرنج و مرفق و نام مرغى.

آراختن

( ārxātan ) ف ل. پ. خيرات كردن و در راه خدا دادن.

آراخيدن

( ārāxidan ) ف م. پ. در راه خدا چيزى را بكس دادن و استراحت كردن.

آراد

( ārād ) ا. پ. روز بيست و پنجم از هر ماه شمسى و فرشتۀ موكل بر اين روز.

در اين روز جامه پوشيدن را بسيار نيك و سفر كردن را بسيار بد دانند.

آرارات

( ārārāt ) ا خ. پ. كوهى در ارمنستان و موافق آنچه در تورات نوشته است كشتى نوح در آنجا ايستاد.

آرازش

( ārāzec ) م ح. پ. آراختن. وا.

نعمت و صدقه و احسان و خيرات.

آراستك

( ārāstak ) ا. پ. چلچله.

آراستگى

( ārāstagi ) ا. پ. آرايش هر چيزى و نظم و ترتيب و زينت و پيراستگى و انتظام.

آراستن

( ārāstan ) ف م. پ. زينت دادن و آرايش نمودن و خوش‌نما ساختن و منظم نهادن و تربيت دادن.

آراسته

( ārāste ) ص. پ. زينت داده شده و خوش‌نما گشته و مرتب و مزين.

آراسته

( ārāste ) ا. پ. بت و صنم.

آراض

( ārāz ) ع. ج. ارض

آرال

( ārāl ) ا خ. پ. درياچۀ بزرگى در آسياى مركزى كه در 43 درجه طول شمالى واقع شده و تقريبا 320 كيلومتر طول اين درياچه مى‌باشد و عرضش كمتر از نصف طول آن و آب درياچۀ آرال نمكين و كم‌عمق است.

و بواسطۀ تنگه‌اى كه 250 كيلومتر عرض آنست اين درياچه از درياى خزر جدا مى‌گردد. و آبهاى اين درياچه داراى ماهى زيادى از قبيل فك و گاو ماهى و اره‌ماهى مى‌باشد. و تبخير اين درياچه بقدرى زياد است كه اگر دو رود جيحون و سيحون داخل در آن نمى‌شد هر آينه همه ساله از مقدار وسعت وى كاسته مى‌گرديد.

آراك

( ārāk ) ا. پ. خشكى ميان دريا و جزيره.

آراكسس

( ārākses ) ا خ. پ. به اصطلاح متقدمين از دانشمندان جغرافى رود ارس را گويند.

آرام

( ārām ) ا. پ. سكون و قرار و جاى و مقام و مسكن. و راحت و فراغت. و اطاعت و طاعت. و طاقت. و باغ در ميان آبادى خواه در شهر و يا در ده و قصبه باشد. و ص. بى‌حركت و آرام دادن ف م. قرار دادن و ساكت كردن. و آرام شدن ف ل: ساكن و ساكت شدن. و آرام كردن ف م: ساكن كردن و آسوده كردن. و آرام گرفتن ف ل.

قرار گرفتن و مقام گرفتن و بى‌آرام ص:

مضطرب و بى‌قرار. و دل آرام ا. هر چيزى كه موجب آسايش و اطمينان دل باشد.

آرام

( ārām ) ع. ج ارم و ارم و ج رئم

آرام آرام

( ārām-ārām ) م ف.

پ. با سكونت و آهسته و باوقار و طمأنينه و آرام آرام حركت كن: آهسته و باوقار برو.

آرامانيدن

( ārāmānidan ) ف م. پ.

ساكن كردن و قرار دادن. و آسايش دادن.

آرام بانو

( ārām-bānu ) ا. پ. نام خاص زنان.

آرامبن

( ārāmban ) ا. پ. باغ ميان شهر و قصبه و ده.

آرام خاك

( ārām-xāk ) ا. پ. ثبات و سكون زمين، و كنايه از حلم آدميزاد.

آرامدن

( ārāmdan ) ف ل م. پ.

استراحت كردن. و آرام دادن و آسايش دادن.

و آسودن و استراحت كردن و آراميدن.

آرامدوست

( ārām-dowst ) ص. پ.

راحت طلب و تنبل.

آرامش

( ārāmec ) م ح. پ. آراميدن ا. استراحت و آسايش و راحت و فراغت و آسودگى. و آرامش باد ( ārāmece-bād ) ا.