برگه:FarhangeNafisi.pdf/۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۷–

آذار

( āzār ) ا. پ. ماه ششم از سال رومى كه اول بهار بود.

آذار آفيون

( āzār-āfyun ) ا. پ.

كف دريا و زند البحر.

آذار طوس

( āzār-tus ) ا خ. پ.

حكيمى كه شوهر مادر عذرا بود.

آذارى

( āzāri ) ص. پ. منسوب به آذار ماه رومى.

آذان

( āzān ) ع. ج اذن و اذن و آذان الارنب گياهى شبيه به بارتنگ و برگش باريكتر و اذان الدّب: گياهى و آذان الثور: گاو زبان و آذان الجدى: بار تنگ و آذان الشاة: گياهى كه لصيقى نيز گويند و آذان العبد: نيز گياهى شبيه به بارتنگ و

آذان الغزال

( āzānol-qazāl ):

آذان الشاة و آذان الفار: گياهى كه ضماد آن را در اورام چشم استعمال مى‌كنند و

آذان الفيل

( āzānol-fil ) پيلگوش و

آذان القسيس

( āzānol-qessis ) كه

آذان القاصى

( āzānol-qāsi ) نيز گويند: هميشه بهار.

آذر

( āzar ) و ( āzor ) ا. پ. آتش و نار. و عشق. و مخفف آذار و ماه نهم از سال جلالى. و ا خ. فرشته‌اى كه موكل بر آفتاب است و فرشته‌اى كه امور ماه آذر باو تعلق دارد و روز نهم از هر ماه شمسى. در روز نهم ماه آذر بواسطۀ تطابق نام روز و ماه جشن و عيد كنند و آتش خانه را بروبند و زينت گيرند كنند و ناخن چينند و موى سر بسترند. و ا خ. نام پدر حضرت ابراهيم پيغمبر.

آذرآباد

( āzar-ābād ) ا خ. پ. نام آتشكده‌اى بود در تبريز. و نام قديم شهر تبريز.

آذرآبادگان

( āzar-ābādegān ) ا خ. پ. آذربايجان.

آذرآبادگون

( āzar-ābādegun ) ا. پ. گلخن حمام. و كورۀ آهنگرى.

آذرآئين

( āzar-ā'in ) ا خ. پ.

آتشكدۀ چهارم را گويند چه مردم ايران بشمارۀ هفت ستارۀ گردنده هفت آتشكده داشته‌اند: آذر مهر و آذرنوش و آذر بهرام و آذر آئين و آذر خرداد و آذر برزين و آذر زردهشت و در هر يك از اين آتشكده‌ها بخور مناسب كوكبش را مى‌سوزانيده‌اند .

آذرافروز

( āzar-afruz ) ا. پ.

آتش‌افروز. و ا خ. ققنس. و نام پسر اسفنديار.

آذرافزا

( āzar-afzā ) ا. پ. آتش افروز.

آذرباد

( āzar-bād ) ا خ. پ. يكى از موبدان و دانشمندان قديم ايران. مر.

آزرباد.

آذربادگان

( āzarbādgān ) ا. پ.

آتشكده و ا خ: نام آتشكده‌اى بود در تبريز.

معنى تركيبى اين لفظ نگهدارنده و حفظكنندۀ آتش است چه بادگان بمعنى نگهدارنده مى‌باشد. و شهر تبريز را نيز باين نام ناميده‌اند.

آذربايجان

( āzarbāyejān ) ا خ. پ.

آذربايگان.

آذربايگان

( āzarbāyegān ) ا خ. پ.

ايالت شمال غربى ايران كه حاكم‌نشينش شهر تبريز است و سرحد ما بين ايران و روس و آبادترين قسمتهاى ايران.

آذربرزين

( āzar-barzin ) ا خ. پ.

آتشكدۀ ششم كه در فارس بوده و برزين نام از خلفاى حضرت زردشت بنا كرده بود.

آذربو

( āzar-bow ) ا. پ. گل اشنان كه زردرنگ است و بدان رخت و جامعه شويند.

آذربويه

( āzar-bowye ) ا. پ. مر.

آذربو.

آذربهرام

( āzar-bahrām ) ا خ. پ.

آتشكدۀ سوم از هفت آتشكده و رب النوع فتح و فيروزى.

آذربيجان

( āzar-bijān ) ا خ. پ.

مر. آذربايجان.

آذرپرست

( āzar-parast ) ص. پ.

كسى كه آتش را مى‌پرستد و ستايش مى‌كند.

آذرپيرا

( āzar-pirā ) ا. پ. خادم آتشكده.

آذرپژوه

( āzar-pajuh ) ا خ. پ. نام يكى از فرزانگان زمان نوشيروان از شاگردان بزرگ مهر كه بفرمان اين پادشاه بر رسالۀ زورۀ شت زردهشت شرحى نوشت.

آذرتش

( āzar-toc ) ا. پ. سمندر.

آذر خرداد ( āzar-xordād ) و آذر خردار

( āzar-xordār ) پ. ا خ. نام آتشكدۀ شيراز يا آتشكدۀ پنجم كه خورداد نام مؤبد ساخته. و نام فرشته‌اى كه مأمور بحفاظت اين آتشكده بوده. و رب النّوع ميوه و درخت بارور.

آذرخرين

( āzar xorin ) و ( āzare xorin ) ا خ. پ. نام آتشكدۀ پنجم از هفت آتشكده.

آذرخش

( āzraxc ) و ( āzaraxc ) ا. پ. نام روز نهم از ماه آذر.

و اين روز مانند روز مهرگان روزى است مبارك كه در آن جشن گيرند و عيد كنند و ناخن چينند و موى سترند و در اين روز همۀ آتشكده‌ها را صفا مى‌دادند.

آذرخشا

( āzraxcā ) ا. پ. برق و صاعقه. و سرماى شديدى كه موجب هلاكت انسان و حيوانات گردد.