آذار
( āzār ) ا. پ. ماه ششم از سال رومى كه اول بهار بود.
آذار آفيون
( āzār-āfyun ) ا. پ.
كف دريا و زند البحر.
آذار طوس
( āzār-tus ) ا خ. پ.
حكيمى كه شوهر مادر عذرا بود.
آذارى
( āzāri ) ص. پ. منسوب به آذار ماه رومى.
آذان
( āzān ) ع. ج اذن و اذن و آذان الارنب گياهى شبيه به بارتنگ و برگش باريكتر و اذان الدّب: گياهى و آذان الثور: گاو زبان و آذان الجدى: بار تنگ و آذان الشاة: گياهى كه لصيقى نيز گويند و آذان العبد: نيز گياهى شبيه به بارتنگ و
آذان الغزال
( āzānol-qazāl ):
آذان الشاة و آذان الفار: گياهى كه ضماد آن را در اورام چشم استعمال مىكنند و
آذان الفيل
( āzānol-fil ) پيلگوش و
آذان القسيس
( āzānol-qessis ) كه
آذان القاصى
( āzānol-qāsi ) نيز گويند: هميشه بهار.
آذر
( āzar ) و ( āzor ) ا. پ. آتش و نار. و عشق. و مخفف آذار و ماه نهم از سال جلالى. و ا خ. فرشتهاى كه موكل بر آفتاب است و فرشتهاى كه امور ماه آذر باو تعلق دارد و روز نهم از هر ماه شمسى. در روز نهم ماه آذر بواسطۀ تطابق نام روز و ماه جشن و عيد كنند و آتش خانه را بروبند و زينت گيرند كنند و ناخن چينند و موى سر بسترند. و ا خ. نام پدر حضرت ابراهيم پيغمبر.
آذرآباد
( āzar-ābād ) ا خ. پ. نام آتشكدهاى بود در تبريز. و نام قديم شهر تبريز.
آذرآبادگان
( āzar-ābādegān ) ا خ. پ. آذربايجان.
آذرآبادگون
( āzar-ābādegun ) ا. پ. گلخن حمام. و كورۀ آهنگرى.
آذرآئين
( āzar-ā'in ) ا خ. پ.
آتشكدۀ چهارم را گويند چه مردم ايران بشمارۀ هفت ستارۀ گردنده هفت آتشكده داشتهاند: آذر مهر و آذرنوش و آذر بهرام و آذر آئين و آذر خرداد و آذر برزين و آذر زردهشت و در هر يك از اين آتشكدهها بخور مناسب كوكبش را مىسوزانيدهاند .
آذرافروز
( āzar-afruz ) ا. پ.
آتشافروز. و ا خ. ققنس. و نام پسر اسفنديار.
آذرافزا
( āzar-afzā ) ا. پ. آتش افروز.
آذرباد
( āzar-bād ) ا خ. پ. يكى از موبدان و دانشمندان قديم ايران. مر.
آزرباد.
آذربادگان
( āzarbādgān ) ا. پ.
آتشكده و ا خ: نام آتشكدهاى بود در تبريز.
معنى تركيبى اين لفظ نگهدارنده و حفظكنندۀ آتش است چه بادگان بمعنى نگهدارنده مىباشد. و شهر تبريز را نيز باين نام ناميدهاند.
آذربايجان
( āzarbāyejān ) ا خ. پ.
آذربايگان.
آذربايگان
( āzarbāyegān ) ا خ. پ.
ايالت شمال غربى ايران كه حاكمنشينش شهر تبريز است و سرحد ما بين ايران و روس و آبادترين قسمتهاى ايران.
آذربرزين
( āzar-barzin ) ا خ. پ.
آتشكدۀ ششم كه در فارس بوده و برزين نام از خلفاى حضرت زردشت بنا كرده بود.
آذربو
( āzar-bow ) ا. پ. گل اشنان كه زردرنگ است و بدان رخت و جامعه شويند.
آذربويه
( āzar-bowye ) ا. پ. مر.
آذربو.
آذربهرام
( āzar-bahrām ) ا خ. پ.
آتشكدۀ سوم از هفت آتشكده و رب النوع فتح و فيروزى.
آذربيجان
( āzar-bijān ) ا خ. پ.
مر. آذربايجان.
آذرپرست
( āzar-parast ) ص. پ.
كسى كه آتش را مىپرستد و ستايش مىكند.
آذرپيرا
( āzar-pirā ) ا. پ. خادم آتشكده.
آذرپژوه
( āzar-pajuh ) ا خ. پ. نام يكى از فرزانگان زمان نوشيروان از شاگردان بزرگ مهر كه بفرمان اين پادشاه بر رسالۀ زورۀ شت زردهشت شرحى نوشت.
آذرتش
( āzar-toc ) ا. پ. سمندر.
آذر خرداد ( āzar-xordād ) و آذر خردار
( āzar-xordār ) پ. ا خ. نام آتشكدۀ شيراز يا آتشكدۀ پنجم كه خورداد نام مؤبد ساخته. و نام فرشتهاى كه مأمور بحفاظت اين آتشكده بوده. و رب النّوع ميوه و درخت بارور.
آذرخرين
( āzar xorin ) و ( āzare xorin ) ا خ. پ. نام آتشكدۀ پنجم از هفت آتشكده.
آذرخش
( āzraxc ) و ( āzaraxc ) ا. پ. نام روز نهم از ماه آذر.
و اين روز مانند روز مهرگان روزى است مبارك كه در آن جشن گيرند و عيد كنند و ناخن چينند و موى سترند و در اين روز همۀ آتشكدهها را صفا مىدادند.
آذرخشا
( āzraxcā ) ا. پ. برق و صاعقه. و سرماى شديدى كه موجب هلاكت انسان و حيوانات گردد.