آدابها
( ādab-hā ) پ. ج. آداب.
آداد
( ādād ) ع. ج. آدّ و ادّ.
آداش
( ādāc ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - هم اسم و هم نام. و دو شخص كه داراى يك اسم باشند آداش يكديگرند.
آداك
( ādāk ) ا. پ. خشكى در ميان دريا و جزيره. و پاياب و گدار.
آدام
( ādām ) ج ادم و ادام و اديم.
آدب
( ādeb ) ص. ع. بمهمانى خواننده.
ج. آدبة.
آدخ
( ādax ) ص. پ. خوب و نيكو و مغز و ميمون و ا. بلندى. و بلندترين درجه.
آدر
( ādar ) ا. پ. آذر و آتش.
آدر
( ādar ) ص. ع. دبه خايه. ج. ادمر.
آدر
( ādor ) ع. ج دار.
آدر
( āder ) پ. ا. نيشترى كه بدان قصد كنند. و شعله.
آدرخش
( ādraxc ) ا. پ. صاعقه و رعد و برق. و سرما. و درخش.
آدرس
( ādres ) ا. پ. - مأخوذ از زبان فرانسه - نمره و نشانۀ خانه و دكان و غيره.
آدرشاخ
( ādarcāx ) ا. پ. ترشىآلات.
و آب نمك. و چيزهاى شور مانند آب دريا.
آدرفش
( ādrafc ) ا. پ. درفش و آلتى كه بدان چرم را سوراخ نمايند.
آدرم
( ādram ) ا. پ. نمد زين خواه با چاك و يا بىچاك بود و عموم اسلحه از كارد و شمشير و خنجر و تير و كمان. و افزارى درفش مانند كه نمد زين را با آن دوزند.
آدرنگ
( ādrang ) ا. پ. رنج و محنت.
و آفت و هلاكت.
آدرون
( āderun ) ا خ. پ. نام دهى.
آدرياتيك
( ādriātik ) ا خ. پ. خليج آدرياتيك كه درياى آدرياتيك نيز مىگويند خلج طولانى است در رم كه آبهاى ايتاليا و يوگوسلاوى و آلبانى در آن مىريزد.
آدش
( ādec ) ا. پ. آتش و نار.
آدغر
( ādqar ) ا. پ. خانۀ ييلاقى.
آدك
( ādak ) ا. پ. جزيره و خشكى ميان دريا.
آدم
( ādam ) ا خ. پ. پدر همۀ مردمان و ابو البشر لقب اوست و ا. انسان - در مقابل حيوان - مانند كسى كه بفرزند خود عتاب كرده مىگويد: آخر پسر تو آدمى نه حيوان.
آدم
( ādam ) ا خ. ع. ابو البشر و پدر آدميان. ج اوادم.
آدم
( ādam ) ص. ع. بعير آدم شترى كه موى وى سپيد و چشمش سياه بود ج.: ادم و ادمان. و نيز گندمگون سپيد چرده.
آدمان
( ādamān ) پ. ج آدم.
آدم پيرا
( ādam-pirā ) ا خ. پ. يكى از نامهاى خداوند جل شانه و ا. مرشد كامل.
آدم پيرا
( ādam-pirā ) ص. پ. پيرايندۀ آدم و پاككننده و زينتدهندۀ او.
آدمة
( ādemat ) ع. ج ادام و ج اديم.
آدم ثانى
( ādame-sāni ) ا خ. پ.
حضرت نوح پيغمبر.
آدمخوار
( ādam-xār ) ص. پ.
آنكه گوشت آدمى مىخورد.
آدمستان
( ādamestān ) ا خ. عالم جهان. و ا. جائى كه پر از آدميان باشد.
آدم سر
( ādam-sar ) ص. كچل و كل.
آدمشناس
( ādam-cenās ) ص. پ.
شناسندۀ انسان.
آدمگرى
( ādam-gari ) ا. پ. انسانيت و مردانگى و شجاعت.
آدمى
( ādami ) ص. پ. منسوب به آدم و انسانى. و گندمگون. و ا. كيك و انسان.
آدميان
( ādamiān ) ا ج. اولاد آدم و مردمان.
آدميانه
( ādamiāne ) ص. پ. مانند انسان. و م ف. بطور انسان و با انسانيت.
آدمى بچه
( ādami-bace ) ا. پ. طفل و كودك انسان.
آدميت
( ādamiyat ) ا. پ. از كلمههاى مولود از زبان تازى است. يعنى تربيت و انسانيت. و بيشتر فارسى زبانان آذربايجان استعمال مىكنند چنانكه گويند اين شخص آدميت ندارد يعنى انسانيت ندارد.
آدميزاد ( ādami-zād ) و آدميزاده
( ādami-zāde ) ا. پ. پسر انسان و زادۀ انسان - و مردم و انسان.
آدمىخوار
( ādami-xār ) ص. پ.
آنكه گوشت انسان مىخورد.
آده
( āde ) ا. پ. دو چوب بلند كه بفاصله در زمين فروبرند و چوب ديگر بالاى آن دو بندند و مرغان و كبوتران بر آن نشينند.
آدى
( ādā ) ص. ع. باقوتتر و قوىتر و يارىدهندهتر. الحديث: يخرج من قبل المشرق جيش آدى شيئى و اعده يعنى لشكرى كه قويتر اشياء است.
آديج
( ādij ) ا خ. پ. رودى در ايتاليا كه مشروب مىكند ايالت ورن را و پس از آنكه سى كيلومتر امتداد طى نمود در درياى آدرياتيك مىريزد.
آديش
( ādic ) ا. پ. آتش و نار.
آدينده
( ādyande ) ا. پ. قوس و قزح و آژفداك.
آدينه
( ādine ) ا. پ. روز جمعه و روز هفتم از روزهاى هفته.
آدينه مسجد
( ādine-masjed ) ا خ. پ - دهى از محال سربند عراق. و مردم آنجا بحسن - و خوشگلى معروفند.