برگه:FarhangeNafisi.pdf/۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۶–

آدابها

( ādab-hā ) پ. ج. آداب.

آداد

( ādād ) ع. ج. آدّ و ادّ.

آداش

( ādāc ) ا. پ. - مأخوذ از تركى - هم اسم و هم نام. و دو شخص كه داراى يك اسم باشند آداش يكديگرند.

آداك

( ādāk ) ا. پ. خشكى در ميان دريا و جزيره. و پاياب و گدار.

آدام

( ādām ) ج ادم و ادام و اديم.

آدب

( ādeb ) ص. ع. بمهمانى خواننده.

ج. آدبة.

آدخ

( ādax ) ص. پ. خوب و نيكو و مغز و ميمون و ا. بلندى. و بلندترين درجه.

آدر

( ādar ) ا. پ. آذر و آتش.

آدر

( ādar ) ص. ع. دبه خايه. ج. ادمر.

آدر

( ādor ) ع. ج دار.

آدر

( āder ) پ. ا. نيشترى كه بدان قصد كنند. و شعله.

آدرخش

( ādraxc ) ا. پ. صاعقه و رعد و برق. و سرما. و درخش.

آدرس

( ādres ) ا. پ. - مأخوذ از زبان فرانسه - نمره و نشانۀ خانه و دكان و غيره.

آدرشاخ

( ādarcāx ) ا. پ. ترشى‌آلات.

و آب نمك. و چيزهاى شور مانند آب دريا.

آدرفش

( ādrafc ) ا. پ. درفش و آلتى كه بدان چرم را سوراخ نمايند.

آدرم

( ādram ) ا. پ. نمد زين خواه با چاك و يا بى‌چاك بود و عموم اسلحه از كارد و شمشير و خنجر و تير و كمان. و افزارى درفش مانند كه نمد زين را با آن دوزند.

آدرنگ

( ādrang ) ا. پ. رنج و محنت.

و آفت و هلاكت.

آدرون

( āderun ) ا خ. پ. نام دهى.

آدرياتيك

( ādriātik ) ا خ. پ. خليج آدرياتيك كه درياى آدرياتيك نيز مى‌گويند خلج طولانى است در رم كه آبهاى ايتاليا و يوگوسلاوى و آلبانى در آن مى‌ريزد.

آدش

( ādec ) ا. پ. آتش و نار.

آدغر

( ādqar ) ا. پ. خانۀ ييلاقى.

آدك

( ādak ) ا. پ. جزيره و خشكى ميان دريا.

آدم

( ādam ) ا خ. پ. پدر همۀ مردمان و ابو البشر لقب اوست و ا. انسان - در مقابل حيوان - مانند كسى كه بفرزند خود عتاب كرده مى‌گويد: آخر پسر تو آدمى نه حيوان.

آدم

( ādam ) ا خ. ع. ابو البشر و پدر آدميان. ج اوادم.

آدم

( ādam ) ص. ع. بعير آدم شترى كه موى وى سپيد و چشمش سياه بود ج.: ادم و ادمان. و نيز گندم‌گون سپيد چرده.

آدمان

( ādamān ) پ. ج آدم.

آدم پيرا

( ādam-pirā ) ا خ. پ. يكى از نامهاى خداوند جل شانه و ا. مرشد كامل.

آدم پيرا

( ādam-pirā ) ص. پ. پيرايندۀ آدم و پاك‌كننده و زينت‌دهندۀ او.

آدمة

( ādemat ) ع. ج ادام و ج اديم.

آدم ثانى

( ādame-sāni ) ا خ. پ.

حضرت نوح پيغمبر.

آدم‌خوار

( ādam-xār ) ص. پ.

آنكه گوشت آدمى مى‌خورد.

آدمستان

( ādamestān ) ا خ. عالم جهان. و ا. جائى كه پر از آدميان باشد.

آدم سر

( ādam-sar ) ص. كچل و كل.

آدم‌شناس

( ādam-cenās ) ص. پ.

شناسندۀ انسان.

آدم‌گرى

( ādam-gari ) ا. پ. انسانيت و مردانگى و شجاعت.

آدمى

( ādami ) ص. پ. منسوب به آدم و انسانى. و گندم‌گون. و ا. كيك و انسان.

آدميان

( ādamiān ) ا ج. اولاد آدم و مردمان.

آدميانه

( ādamiāne ) ص. پ. مانند انسان. و م ف. بطور انسان و با انسانيت.

آدمى بچه

( ādami-bace ) ا. پ. طفل و كودك انسان.

آدميت

( ādamiyat ) ا. پ. از كلمه‌هاى مولود از زبان تازى است. يعنى تربيت و انسانيت. و بيشتر فارسى زبانان آذربايجان استعمال مى‌كنند چنانكه گويند اين شخص آدميت ندارد يعنى انسانيت ندارد.

آدميزاد ( ādami-zād ) و آدميزاده

( ādami-zāde ) ا. پ. پسر انسان و زادۀ انسان - و مردم و انسان.

آدمى‌خوار

( ādami-xār ) ص. پ.

آنكه گوشت انسان مى‌خورد.

آده

( āde ) ا. پ. دو چوب بلند كه بفاصله در زمين فروبرند و چوب ديگر بالاى آن دو بندند و مرغان و كبوتران بر آن نشينند.

آدى

( ādā ) ص. ع. باقوت‌تر و قوى‌تر و يارى‌دهنده‌تر. الحديث: يخرج من قبل المشرق جيش آدى شيئى و اعده يعنى لشكرى كه قويتر اشياء است.

آديج

( ādij ) ا خ. پ. رودى در ايتاليا كه مشروب مى‌كند ايالت ورن را و پس از آنكه سى كيلومتر امتداد طى نمود در درياى آدرياتيك مى‌ريزد.

آديش

( ādic ) ا. پ. آتش و نار.

آدينده

( ādyande ) ا. پ. قوس و قزح و آژفداك.

آدينه

( ādine ) ا. پ. روز جمعه و روز هفتم از روزهاى هفته.

آدينه مسجد

( ādine-masjed ) ا خ. پ - دهى از محال سربند عراق. و مردم آنجا بحسن - و خوشگلى معروفند.