برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۸۷

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۷۹
 

  سنگ و آهن را مزن برهم گزاف گه ز روی نقل و گاه از روی لاف  
  زآنک تاریکست و هر سو پنبه‌زار در میان پنبه چون باشد شرار  ۱۵۹۵
  ظالم آن قومی که چشمان دوختند زآن سخنها عالمی را سوختند  
  عالمی را یک سخن ویران کند روبهان مرده را شیران کند  
  جانها در اصل خود عیسی دمست یک دمش زخمست و دیگر مرهمست  
  گر حجاب از جانها بر خاستی گفت هر جانی مسیح آساستی  
  گر سخن خواهی که گویی چونشکر صبر کن از حرص و این حلوا مخور  ۱۶۰۰
  صبر باشد مشتهای زیرکان هست حلوا آرزوی کودکان  
  هرک صبر آورد گردون بر رود هرک حلوا خورد واپس‌تر شود  

تفسیر قول فریدالدین العطار قدس الله سره

  تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می‌خور  
  که صاحب دل اگر زهری خورد آن انگبین باشد  
  صاحب دل را ندارد آن زیان گر خورد او زهر قاتل را عیان  
  زآنک صحت یافت و از پرهیز رست طالب مسکین میان تب درست  
  گفت پیغمبر که ای طالب جری هان مکن با هیچ مطلوبی مری  ۱۶۰۵
  در تو نمرودیست آتش در مرو رفت خواهی اول ابراهیم شو  
  چون نهٔ سباح و نه دریاییی در میفگن خویش از خود راییی  
  او ز قعر بحر گوهر آورد از زیانها سود بر سر آورد  
  کاملی گر خاک گیرد زر شود ناقص ار زر برد خاکستر شود  
  چون قبول حق بود آن مرد راست دست او در کارها دست خداست  ۱۶۱۰
  دست ناقص دست شیطانست و دیو زآنک اندر دام تکلیفست و ریو  
  جهل آید پیش او دانش شود جهل شد علمی که در ناقص رود