این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۵۸
مثنوی معنوی
من بوقت چاشت در راه آمدم | با رفیق خود سوی شاه آمدم | |||||
با من از بهر تو خرگوشی دگر | جفت و همره کرده بودند آن نفر | |||||
۱۱۷۰ | شیری اندر راه قصد بنده کرد | قصد هر دو همره آینده کرد | ||||
گفتمش ما بندهٔ شاهنشهیم | خواجه تاشان که آن درگهیم | |||||
گفت شاهنشه که باشد شرم دار | پیش من تو یاد هر ناکس میار | |||||
هم ترا و هم شهت را بر درم | گر تو با یارت بگردید از درم | |||||
گفتمش بگذار تا بار دگر | روی شه بینم برم از تو خبر | |||||
۱۱۷۵ | گفت همراه را گرو نه پیش من | ور نه قربانی تو اندر کیش من | ||||
لابه کردیمش بسی سودی نکرد | یار من بستد مرا بگذاشت فرد | |||||
یارم از زفتی سه چندان بد که من | هم بلطف و هم بخوبی هم بتن | |||||
بعد ازین زآن شیر این ره بسته شد | رشتهٔ ایمان ما بگسسته شد | |||||
از وظیفه بعد ازین اومید بُر | حق همی گویم ترا والحق مُرّ | |||||
۱۱۸۰ | گر وظیفه بایدت ره پاک کن | حین بیا و دفع آن بیباک کن |
جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
گفت بسمالله بیا تا او کجاست | پیش در شو گر همی گویی تو راست | |||||
تا سزای او و صد چون او دهم | ور دروغست این سزای تو دهم | |||||
اندر آمد چون قلاوزی بپیش | تا برد او را بسوی دام خویش | |||||
سوی چاهی کو نشانش کرده بود | چاه مغ را دام جانش کرده بود | |||||
۱۱۸۵ | میشدند این هر دو تا نزدیک چاه | اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه | ||||
آب کاهی را بهامون میبرد | کاه کوهی را عجب چون میبرد | |||||
دام مکر او کمند شیر بود | طرفه خرگوشی که شیری میربود | |||||
موسیی فرعون را با رود نیل | میکشد با لشکر و جمع ثقیل |