برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۶۷

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۵۹
 

  پشهٔ نمرود را با نیم پر می‌شکافد بی‌محابا درز سر  
  حال آن کو قول دشمن را شنود بین جزای آنک شد یار حسود  ۱۱۹۰
  حال فرعونی که هامان را شنود حال نمرودی که شیطان را شنود  
  دشمن ار چه دوستانه گویدت دام دان گر چه ز دانه گویدت  
  گر ترا قندی دهد آن زهر دان گر بتن لطفی کند آن قهر دان  
  چون قضا آید نبینی غیر پوست دشمنانرا باز نشناسی ز دوست  
  چون چنین شد ابتهال آغاز کن ناله و تسبیح و روزه ساز کن  ۱۱۹۵
  ناله میکن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بد ما را مکوب  
  گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین  
  آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه  
  از شراب قهر چون مستی دهی نیستها را صورت هستی دهی  
  چیست مستی بند چشم از دید چشم تا نماند سنگ گوهر پشم یشم  ۱۲۰۰
  چیست مستی حسها مبدل شدن چوب گز اندر نظر صندل شدن  

قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود

  چون سلیمان را سراپرده زدند پیش او مرغان بخدمت آمدند  
  هم‌زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک بجان بشتافتند  
  جمله مرغان ترک کرده چیک چیک با سلیمان گشته افصح من اخیک  
  همزبانی خویشی و پیوندیست مرد با نامحرمان چون بندیست  ۱۲۰۵
  ای بسا هندو و ترک هم‌زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان  
  پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست  
  غیر نطق و غیر ایمان و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل