این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۳۳
جملگی طومارها بد مختلف | همچو شکل حرفها یا تا الف | ۶۶۰ | ||||
حکم این طومار ضد حکم آن | پیش ازین کردیم ضد را بیان |
کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
بعد از آن چل روز دیگر در ببست | خویش کشت و از وجود خود برست | |||||
چونک خلق از مرگ او آگاه شد | بر سر گورش قیامتگاه شد | |||||
خلق چندان جمع شد بر گور او | هو کنان جامهدران در شور او | |||||
کآن عدد را هم خدا داند شمرد | از عرب وز ترک وز رومی و کُرد | ۶۶۵ | ||||
خاک او کردند بر سرهای خویش | درد او دیدند درمان جای خویش | |||||
آن خلایق بر سر گورش مهی | کرده خون را از دو چشم خود رهی |
طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا که ولیعهد از شما کدامست
بعد ماهی گفت خلق ای مهتران | از امیران کیست بر جایش نشان | |||||
تا بجای او شناسیمش امام | دست و دامن را بدست او دهیم | |||||
چونک شد خورشید و ما را کرد داغ | چاره نبود بر مقامش از چراغ | ۶۷۰ | ||||
چونک شد از پیش دیده وصل یار | نایبی باید ازومان یادگار | |||||
چونک گل بگذشت و گلشن شد خراب | بوی گل را از که یابیم از گلاب | |||||
چون خدا اندر نیآید در عیان | نایب حقّاند این پیغمبران | |||||
نه غلط گفتم که نایب با منوب | گر دو پنداری قبیح آید نه خوب | |||||
نه دو باشد تا توی صورتپرست | پیش او یک گشت کز صورت برست | ۶۷۵ | ||||
چون بصورت بنگری چشم تو دُست | تو بنورش در نگر کز چشم رُست | |||||
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد | چونک در نورش نظر انداخت مرد | |||||
ده چراغ ار حاضر آید در مکان | هر یکی باشد بصورت غیر آن | |||||
فرق نتوان کرد نور هر یکی | چون بنورش روی آری بیشکی |