برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۴۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۴
مثنوی معنوی
 

۶۸۰  گر تو صد سیب و صد آبی بشمری صد نماند یک شود چون بفشری  
  در معانی قسمت و اعداد نیست در معانی تجزیه و افراد نیست  
  اتحاد یار با یاران خوش است پای معنی گیر صورت سرکش است  
  صورت سرکش گدازان کن برنج تا ببینی زیر او وحدت چو گنج  
  ور تو نگدازی عنایتهای او خود گدازد ای دلم مولای او  
۶۸۵  او نماید هم بدلها خویش را او بدوزد خرقهٔ درویش را  
  منبسط بودیم یک جوهر همه بی‌سر و بی پا بُدیم آن سر همه  
  یک گهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب  
  چون بصورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایهای کنگره  
  گنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق  
۶۹۰  شرح این را گفتمی من از مری لیک ترسم تا نلغزد خاطری  
  نکتها چون تیغ پولادست تیز گر نداری تو سپر وا پس گریز  
  پیش این الماس بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا  
  زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کژخوانی نخواند برخلاف  
  آمدیم اندر تمامی داستان وز وفاداریّ جمع راستان  
۶۹۵  کز پس این پیشوا بر خاستند بر مقامش نایبی می‌خواستند  

منازعت امرا در ولیعهدی

  یک امیری زان امیران پیش رفت پیش آن قوم وفا اندیش رفت  
  گفت اینک نایب آن مرد من نایب عیسی منم اندر زمن  
  اینک این طومار برهان منست کین نیابت بعد ازو آن منست  
  آن امیر دیگر آمد از کمین دعوی او در خلافت بُد همین  
۷۰۰  از بغل او نیز طوماری نمود تا برآمد هر دو را خشم جهود