این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۰
مثنوی معنوی
اشک دیدهست از فراق تو دوان | آه آهست از میان جان روان | |||||
طفل با دایه نه استیزد ولیک | گرید او گر چه نه بد داند نه نیک | |||||
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی | زاری از ما نی تو زاری میکنی | |||||
ما چو ناییم و نوا در ما ز تست | ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست | |||||
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات | برد و مات ما ز تست ای خوش صفات | ۶۰۰ | ||||
ما که باشیم ای تو ما را جان جان | تا که ما باشیم با تو در میان | |||||
ما عدمهاییم و هستی های ما | تو وجود مطلقی فانی نما | |||||
ما همه شیران ولی شیر علم | حملهشان از باد باشد دم بدم | |||||
حملهشان پیدا و ناپیداست باد | آنکه ناپیداست از ما کم مباد | |||||
بادِ ما و بودِ ما از داد تست | هستی ما جمله از ایجاد تست | ۶۰۵ | ||||
لذت هستی نمودی نیست را | عاشق خود کرده بودی نیست را | |||||
لذت انعام خود را وا مگیر | نقل و باده و جام خود را وا مگیر | |||||
ور بگیری کیت جست و جو کند | نقش با نقاش چون نیرو کند | |||||
منگر اندر ما مکن در ما نظر | اندر اکرام و سخای خود نگر | |||||
ما نبودیم و تقاضامان نبود | لطف تو ناگفتهٔ ما میشنود | ۶۱۰ | ||||
نقش باشد پیش نقاش و قلم | عاجز و بسته چو کودک در شکم | |||||
پیش قدرت خلقِ جمله بارگه | عاجزان چون پیش سوزن کارگه | |||||
گاه نقشش دیو و گه آدم کند | گاه نقشش شادی و گه غم کند | |||||
دست نی تا دست جنباند بدفع | نطق نه تا دم زند در ضر و نفع | |||||
تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت | گفت ایزد ما رَمیت اِذ رَمیت | ۶۱۵ | ||||
گر بپرّانیم تیر آن نی ز ماست | ما کمان و تیراندازش خداست | |||||
این نه جبر این معنی جباریست | ذکر جباری برای زاریست |