این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۲۵
عاقبت دیدن نباشد دست باف | ورنه کی بودی ز دینها اختلاف | |||||
در یکی گفته که استا هم توئی | زانک استا را شناسا هم توئی | |||||
مرد باش و سخرهٔ مردان مشو | رو سر خود گیر و سرگردان مشو | |||||
در یکی گفته که این جمله یکیست | هرک او دو بیند احول مردکیست | ۴۹۵ | ||||
در یکی گفته که صد یک چون بود | این کی اندیشد مگر مجنون بود | |||||
هر یکی قولیست ضدّ همدگر | چون یکی باشد یکی زهر و شکر | |||||
تا ز زهر و از شکر در نگذری | کی ز وحدت و ز یکی بویی بری | |||||
این نمط وین نوع ده دفتر و دو | بر نوشت آن دین عیسی را عدو |
بیان آنک این اختلاف در صورت روشن است نی در حقیقت راه
او ز یک رنگیّ عیسی بو نداشت | وز مزاج ختم عیسی خو نداشت | ۵۰۰ | ||||
جامهٔ صد رنگ از آن ختم صفا | ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا | |||||
نیست یکرنگی کزو خیزد ملال | بل مثال ماهی و آب زلال | |||||
گرچ در خشکی هزاران رنگهاست | ماهیان را با یبوست جنگهاست | |||||
کیست ماهی چیست دریا در مثل | تا بدان ماند ملک عز و جل | |||||
صد هزاران بحر و ماهی در وجود | سجده آرد پیش آن اکرام و جود | ۵۰۵ | ||||
چند باران عطا باران شده | تا بدآن آن بحر دُر افشان شده | |||||
چند خورشید کرم افروخته | تا که ابر و بحر جود آموخته | |||||
پرتو دانش زده بر خاک و طین | تا شده دانه پذیرندهٔ زمین | |||||
خاک امین و هرچ در وی کاشتی | بیخیانت جنس آن برداشتی | |||||
این امانت زآن امانت یافتست | کآفتاب عدل بر وی تافتست | ۵۱۰ | ||||
تا نشان حق نیآرد نوبهار | خاک سرها را نکرده آشکار | |||||
آن جوادی که جمادی را بداد | این خبرها وین امانت وین سداد |