این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۴
مثنوی معنوی
کار پاکانرا قیاس از خود مگیر | گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر | |||
جمله عالم زین سبب گمراه شد | کم کسی ز ابدال حق آگاه شد | |||
۲۶۵ | همسری با انبیا برداشتند | اولیا را همچو خود پنداشتند | ||
گفته اینک ما بشر ایشان بشر | ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور | |||
این ندانستند ایشان از عمی | هست فرقی در میان بیمنتها | |||
هر دو گون زنبور خوردند از محل | لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل | |||
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب | زین یکی سرگین شد و زانمشک ناب | |||
۲۷۰ | هر دو نی خوردند از یک آبخور | این یکی خالی و آن دیگر شکر | ||
صد هزاران این چنین اشباه بین | فرقشان هفتاد ساله راه بین | |||
این خورد گردد پلیدی زو جدا | آن خورد گردد همه نور خدا | |||
این خورد زاید همه بخل و حسد | آن خورد زاید همه عشق احد | |||
این زمین پاک و آن شورست و بد | این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد | |||
۲۷۵ | هر دو صورت گر به هم ماند رواست | آب تلخ و آب شیرین را صفاست | ||
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب | او شناسد آب خوش از شوره آب | |||
سحر را با معجزه کرده قیاس | هر دو را بر مکر پندارد اساس | |||
ساحران موسی از استیزه را | برگرفته چون عصای او عصا | |||
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف | زین عمل تا آن عمل راهی شگرف | |||
۲۸۰ | لعنة الله این عمل را در قفا | رحمة الله آن عمل را در وفا | ||
کافران اندر مری بوزینه طبع | آفتی آمد درون سینه طبع | |||
هرچه مردم میکند بوزینه هم | آن کند کز مرد بیند دم بدم | |||
او گمان برده که من کردم چو او | فرق را کی داند آن استیزه رو | |||
این کند از امر و او بهر ستیز | بر سر استیزهرویان خاک ریز |