این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۱۵
آن منافق با موافق در نماز | از پی استیزه آید نه نیاز | ۲۸۵ | ||||
در نماز و روزه و حج و زکات | با منافق مؤمنان در برد و مات | |||||
مؤمنان را برد باشد عاقبت | بر منافق مات اندر آخرت | |||||
گر چه هر دو بر سر یک بازیند | هر دو با هم مَروَزی و رازیند | |||||
هر یکی سوی مقام خود رود | هر یکی بر وفق نام خود رود | |||||
مؤمنش خوانند جانش خوش شود | ور منافق گویی پر آتش شود | ۲۹۰ | ||||
نام او محبوب از ذات ویست | نام این مبغوض از آفات ویست | |||||
میم و واو و میم و نون تشریف نیست | لطف مؤمن جز پی تعریف نیست | |||||
گر منافق خوانیش این نام دون | همچو کژدم میخلد در اندرون | |||||
گرنه این نام اشتقاق دوزخست | پس چرا در وی مذاق دوزخست | |||||
زشتی آن نام بد از حرف نیست | تلخی آن آب بحر از ظرف نیست | ۲۹۵ | ||||
حرف ظرف آمد درو معنی چون آب | بحر معنی عِنْدَه اُمُّ الکتاب | |||||
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان | در میانشان برزخٌ لا یَبغیان | |||||
دانکه این هر دو ز یک اصلی روان | بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن | |||||
زرّ قلب و زرّ نیکو در عیار | بی محک هرگز ندانی ز اعتبار | |||||
هر کرا در جان خدا بنهد محک | هر یقین را باز داند او ز شک | ۳۰۰ | ||||
در دهان زنده خاشاکی جهد | آنگه آرامد که بیرونش نهد | |||||
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد | چون در آمد حس زنده پی ببرد | |||||
حس دنیا نردبان این جهان | حس دینی نردبان آسمان | |||||
صحت این حس بجویید از طبیب | صحت آن حس بجویید از حبیب | |||||
صحت این حس ز معموری تن | صحت آن حس ز ویرانی بدن | ۳۰۵ |