این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۹۹
برگشا از نور پاک شه نظر | تا نپنداری تو چون کوته نظر | |||||
که همینی در غم و شادی و بس | ای عدم کو مر عدم را پیش و پس | ۲۰۱۰ | ||||
روز بارانست میرو تا بشب | نی ازین باران از آن باران رب |
قصهٔ سؤال کردن عایشه رضیالله عنها از مصطفی علیهالسلام که امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامهای تو چون تر نیست
مصطفی روزی بگورستان برفت | با جنازهٔ مردی از یاران برفت | |||||
خاک را در گور او آگنده کرد | زیر خاک آن دانهاش را زنده کرد | |||||
این درختانند همچون خاکیان | دستها بر کردهاند از خاکدان | |||||
سوی خلقان صد اشارت میکنند | وآنک گوشستش عبارت میکنند | ۲۰۱۵ | ||||
با زبان سبز و با دست دراز | از ضمیر خاک میگویند راز | |||||
همچو بطان سر فرو برده بآب | گشته طاوسان و بوده چون غراب | |||||
در زمستانشان اگر محبوس کرد | آن غرابان را خدا طاوس کرد | |||||
در زمستانشان اگر چه داد مرگ | زندهشان کرد از بهار و داد برگ | |||||
منکران گویند خود هست این قدیم | این چرا بندیم بر رب کریم | ۲۰۲۰ | ||||
کوری ایشان درون دوستان | حق برویانید باغ و بوستان | |||||
هر گلی کاندر درون بویا بود | آن گل از اسرار کل گویا بود | |||||
بوی ایشان رغم انف منکران | گرد عالم میرود پردهدران | |||||
منکران همچون جُعل زآن بوی گل | یا چو نازک مغز در بانگ دهل | |||||
خویشتن مشغول می سازند و غرق | چشم میدزدند ازین لمعان و برق | ۲۰۲۵ | ||||
چشم می دزدند و آنجا چشم نی | چشم آن باشد که بیند مأمنی | |||||
چون ز گورستان پیمبر باز گشت | سوی صدیقه شد و همراز گشت |