برگه:DivanVahshiBafqi.pdf/۱۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
  به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست وفا مصاحب دیرینه‌ی محبت ماست  
  تو و خلاف مروت خدا نگه دارد به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست  
  بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست  
  به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست  
  تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست  
  به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم کمان ، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست  
  هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست  
  گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست سگ طالع شومش کیست که همصحبت تست  
  چشم ما را نرسد بیشتر از بام و دری ای خوشا دولت آن دیده که برطلعت تست  
  وه چه بامست که جاروب کشش دیده‌ی من جان من بنده‌ی آن پای که در خدمت تست  
  همه بر باده‌ی رشکیست که در جام منست قهقه شیشه که در انجمن عشرت تست  
  رخصت مجلس و بر وصل تغافل ای شوخ این زیاد از تو و از حوصله طاقت تست  
  هجر بگزیدنت از وصل دلا وضع تو نیست اختراعیست که خود کرده و این بدعت تست  
  وحشی از تست که ما نیز به بیرون دریم مانعی نیست، اگر هست همین دهشت تست  
  بهر دلم که درد کش و داغدار تست داروی صبر باید و آن در دیار تست  

۲۲