مثلا امروز جنگ بسیار بزرگی در میان دولتهای اروپا میرود و هر توده ای باید از پیشآمد به تکان آید و در راه آینده خود به کوششهایی پردازد .ولی شیعی پروایی به اینها ندارد و چه بسا که به داستانش نیز گوش ندهد .لیکن شما اگر از جنگ صفین بگویید یا داستان مختار سرایید ،آنها را با دلخواه و خوشی بشنوند و خرسندی نمایند.
دولتهای آزمند اروپا آنهمه چیرگی به شرقیان می نمایند و سراسر کشورهای شرقی به زیر دست آنان افتاده. شیعی را به اینها کاری نیست و پروا نیز ننماید .ولی پس از هزار و سیصد سال هنوز داستان فدک را فراموش نکرده است و هر زمان که پایش افتد به گفتگو از آن پردازد و به ابوبکر و عمر و دیگران از بدگویی باز نایستد.
در سال ) ۱۳۳۰قمری؛ویراینده) که در تبریز با سپاه روس جنگ رفت و روسیان چیره در آمده شادروان ثقه الاسلام را با هشت تن دیگر ،به گناه دلبستگی به کشور و توده خودشان ،دستگیر کردند و روز عاشورا در سربازخانه به دار کشیدند ،در همان هنگام که آن هشت تن را بالای دار میفرستادند پیروان جعفر بن محمد در بازارها زنجیر میزدند و فریاد میکشیدند» :داد از ظلم یزید».
در شهریور ) ۱۳۲۰خورشیدی) که سپاهیان روس و انگلیس مرز ایران را شکسته به این کشور درآمدند ،در همانروزها من ناچار بودم به شیراز و بوشهر روم و در اتوبوس که نشستیم یکدسته نیز «زوار» نشستند که از مشهد بازمیگشتند .در میان راه نادانیهایی از آنان دیدم که ناگفتنیست .با آن گزندی که به کشور رسیده بود کمترین پروایی نمی داشتند و همه سخنشان از سفر خودشان و یا از سرگذشتهای راست و دروغ امامانشان میبود و پیاپی آواز برداشته «صلوات» میکشیدند .تنها یکبار سخن از پیشآمد کشور رفت که یکی چنین پاسخ داد» :اینها خواهند رفت .روسها در مشهد میگفتند :اینجا مملکت امام رضاست .ما نخواهیم ماند!».
از شیراز تا بوشهر با دسته دیگری دچار بودم که اگر نادانیهای ایشان را بنویسم سخن به درازا خواهد کشید. یک مدیر دبستانی به دیگران دستور میداد» :شش قل هواﷲ بخوانید و به شش سوی خود بدمید و از بمب و از هیچ چیز نترسید!» .در میان راه جز«صلوات» کاری نمی داشتند و گاهی نیز بدنهادی نشان داده آواز برمیداشتند» :به هر سه خلیفه ناحق.«!...
از گفتن بی نیاز است که چنین مردمی ،با این بی پروایی به آمیغهای زندگانی و بیگانگی به زمان خود، سرنوشتی جز درماندگی و بدبختی نتوانند داشت و این سزای نادانی و گمراهی ایشانست که همیشه توسری خور بیگانگان باشند .اگر راستی را بخواهیم شیعیان با این گرفتاریهاشان مردم زمان خود نیستند .بلکه مردگان هزار و سیصد ساله اند که به زندگان در آمیخته اند .اینست راه زندگانی را نمی شناسند.
اگر مثلی خواهیم باید گفت داستان اینان داستان آنمردیست که چشمش نادرست باشد که پیرامون خود و زیر پایش را نبیند ولی در یکفرسخی دیهی را تواند دید و بکارهای آنجا تماشا تواند کرد؛ پیداست که چنین مردی با آن چشم شگفتی ،زندگی نتواند کرد .زیرا چون پیرامون خود را نمی بیند به هنگامیکه در یک فرسخی به تماشای آن دیه سرگرم است ،ناگهان لغزیده از پا خواهد افتاد و یا به چاهی فرو خواهد رفت .این بدبختیها که امروز گریبانگیر شرقیان میباشد و آنان را به زیردستی غریبان کشانیده ،نتیجه همین نادانی و ماننده های آنهاست.