در پایان چاپ دوم
چنانکه بارها گفته ایم ما را با بهائیان دشمنی نیست .آنچه ما را بنوشتن این کتاب واداشته ،دلسوزی بحال مردم است .امروز بهائیگری در این کشور یکی از گرفتاریهاست .این کیش هم خود بهائیان و هم دیگران را به رنج انداخته است.اما بهائیان:
نخست ،همه میدانیم که آنان دسته کوچکی هستند و مردم که آنان را دشمن میدارند هر زمان که فرصت یافتند از گزند و آسیب به ایشان خودداری نمیکنند .چنانکه همین امسال آن پیشامد ننگ آور در شاهرود رخ داد.
دوم ،هر بهایی چه زن و چه مرد ،بدستور کیش خود ،ناچار است که «تبلیغ» کند و این تبلیغها نود و نه درصد بیهوده است و جز مایه شرمندگی و دل آزردگی بخود «تبلیغ» کننده نمیباشد .بدبختان باید این رنج بیهوده را بخود هموار گردانند.
سوم ،بهائیان چون تشنه «تبلیغ» میباشند و به «مبلغ» پول میدهند و پاس میگزارند و نوازش مینمایند ،این خود زمینه ای پدید آورده که برخی مردان بیدین و بی همه چیز که هنرشان جز سخنبافی و زبانگردانی نیست ،خود را بنام «مبلغ» بآنها میبندند که تا میتوانند بهره جوییها میکنند و بخوشگذرانیها میپردازند و چون اندک رنجشی پیدا کردند، این بار بیرون میآیند و بنام آنکه من فریب خورده بودم ،جا برای خود در میان مسلمانان باز میکنند ،و این بار بدشمنیهای بسیار بیشرمانه با بهائیان میپردازند و هرچه دلشان میخواهد مینویسند.
اما رنج و زیانی که ایرانیان از بهائیگری میبرند:
بیگفتگوست که بهائیان دشمن این توده اند .باز بیگفتگوست که از درون دل بدبختی و گرفتاری این توده را میخواهند .زیرا آنان که از مردم اینهمه رنج میبرند و در این صدسال نتوانسته اند آزادی برای خود بدست آورند، ناچاریست که در آرزوی بهم خوردن این کشور میباشند که بآزادی برسند .گذشته از رازهای سیاسی که نمیخواهم در اینجا بمیان آید.
بهرحال ما میخواهیم این دو تیرگی از میان برخیزد (چنانکه میخواهیم دو تیرگیهای دیگر از میان برخیزد) و این کتاب را بآن خواست نوشته ایم ،ما نمیگوییم بهائیان دست از کیش خود بکشند ،بلکه میگوییم اگر کیش بهایی آن شایستگی را دارد که جهان را راه برد نشان بدهند و ما نیز خواهیم توانست با بهائیان همدست گردیم و آنرا در سراسر ایران رواج دهیم ،و اگر ندارد در آن حال بهائیان باید دست بردارند و خود را و دیگران را به رنج نیندازند .بهائیان به ایرادهای ما پاسخ دهند تا بدانیم چه میگویند.
اینرا هم بنویسم که پس از آنکه چاپ نخست این کتاب پراکنده شد ،بهائیان (همچون شیعیان و دیگران) بکینه جوییهای پستی برخاستند .از جمله ریحانی نام که یکی از سردستگان ایشانست بتبریز رفت و ناشناسانه با ملایان آنجا در پدید آوردن دستگاه وحشیگریهای بهمنماه آنجا همدستی نمود و پولها در آنراه بیرون ریخت .سپس در تهران برخی یاوه گوییهایی با تلفون یا از راههای دیگری دیده شد که در نتیجه آنها یک بهایی بنام محمد رفیع کتکی از دست پاکدینان خورد .اینهم نمونه دیگری از زیانهای این دو تیرگی است.
کسروی