پس از همه اینها اگر بقرآن ایراد گرفتهاند آیا این دلیل آنست که ما از غلطهای آشکار «بیان» و «اقدس» چشم پوشیم؟! ..آیا این بدان نمیماند که کسی را که بنام دزدی یا آدمکشی بدادگاه کشیدهاند بگوید: بفلان آدمی نیز نام دزدی یا آدمکشی نهادند، و چنین خواهد که بهمین بهانه خود را پاک و بیگناه نشان دهد؟!.. اگر بقرآن ایراد گرفتهاند باید قرآنیان پاسخ دهند. شما هم باید به این ایرادها پاسخ دهید و اگر نمیتوانید داد، دیگر پافشاری بیجا ننموده بپذیرید که باب و بهاﺀ بسیار بیمایه میبودهاند.
گاهی نیز کسانی پاسخ میدهند» :شما میخواهید یک مبعوث الهی را تابع اقوال سیبویه گردانید؟ ! .«.. میگویم :این نافهمیدن و یا خود را بنافهمی زدن است. ما گفتگو از سیبویه و اخفش نمیداریم. گفتگو از اینست که هر زبانی از روی قاعدههایی میگردد که هرکسی که با آن زبان میگوید یا مینویسد باید پیروی از آنها کند، و یا خودش قاعدههای دیگری را پدیدآورد. اینکه کسی بهیچ قاعدهای پا بستگی ننماید، آن غلط گویی و پریشان سرایی است و چنان کسی را جز کودن نتوان نامید.
یکی از آشنایان چنین میگوید :اینکه باب و بهاﺀ بعربی پرداختهاند بیش از همه نتیجه تهیدستی و درماندگی آنان میبوده. زیرا چندان سخنی برای گفتن نمیداشتهاند و با این تهیدستی عربی بکارشان بیشتر میخورده تا فارسی. زیرا عربی در آنروز ارجمند میبوده که هرچه با آن زبان گفته میشده مردم فهمیده و نافهمیده ارج میگزاردهاند. آنگاه در عربی میدان بافندگی گشاده تر میبوده و باب و بهاﺀ میتوانستهاند جملهها و کلمههایی را از قرآن و از حدیثها بگیرند و با جملهها و کلمههایی از خودشان بهم ببافند. در فارسی اینها نتوانستی بود و مشتشان زودتر باز میشده.
این سخن در خور پذیرفتن است و یک دلیل براستی آن اینست که گفتههای بهاﺀ در فارسی بدنما تر درآمده تا در عربی. و من اینک نمونهای را از فارسی نویسیهای او در پایین میآورم:
ای بگم اصحاب نار باش و اهل ریا مباش. کافر باش و ماکر مباش. در میخانه ساکن شو و در کوچه تزویر مرو. از خدا بترس و از ملا مترس. سر بده و دل مده. زیر سنگ قرار گیر و در سایه تحت الحنک مأوای مگیر. اینست آوازهای نی قدسی و نغمات بلبل فردوسی که جسدهای فانی را جانی بخشد و جسم ترابی را روان روح مسیحی دهد و نور الهی بخشد و بحرفی عالم فانی را بملک باقی کشد.
این سخنان که گویا بزنی نوشته شده نیک اندیشید که تا چه اندازه خنک و بیمعنی است.
اینهاست ایرادهایی که ما بکیش بهایی میداریم. کوتاه سخن آنکه کیشیست ساخته شده. کیشیست که با خرد بسیار ناسازگار میباشد. شگفت است که بهائیان به این ایرادهای ما پاسخی نمیتوانند داد و تنها چاره را در آن میبینند که نوشتههای ما را نخوانند. ولی از آنسو هریکی از ایشان هر کجا که بنشیند و هرکه را که یابد باید «تبلیغ» کند. شوقی افندی دستور فرستاده که بهائیان بروستاها و شهرهای کوچک روند و در میان مردم برواج کیش بهایی کوشند. اینجا پاسخی بما نمیتوانند داد و در آنجا میخواهند بجان روستاییان افتند و با سخنان پوچ ناآسوده شان گردانند.
شگفتر آنکه بخود نوید میدهند که کیشی به این سستی جهانگیر خواهد گردید. بدینسان خود را فریب میدهند. چون صد سال از آغاز کارشان گذشته میگویند :این صده برای سختیها میبوده و صده نوینی که آغاز میشود برای فیروزیهاست.