برگه:BAHAYIGARI b2.pdf/۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
بهائی‌گری/ احمد کسروی
 

‫پس از همه اینها اگر بقرآن ایراد گرفته‌اند آیا این دلیل آنست که ما از غلطهای آشکار «بیان» و «اقدس» چشم‬ ‫پوشیم؟!‪ ..‬آیا این بدان نمی‌ماند که کسی را که بنام دزدی یا آدمکشی بدادگاه کشیده‌اند بگوید: بفلان آدمی نیز نام‬ ‫دزدی یا آدمکشی نهادند،‪ ‬و چنین خواهد که بهمین بهانه خود را پاک و بیگناه نشان دهد؟!‪.. ‬ اگر بقرآن ایراد‬ ‫گرفته‌اند باید قرآنیان پاسخ دهند.‪ ‬شما هم باید به این ایرادها پاسخ دهید و اگر نمی‌توانید داد،‪ ‬دیگر پافشاری بیجا‬ ‫ننموده بپذیرید که باب و بهاﺀ بسیار بیمایه می‌بوده‌اند.‪ ‬‬

‫گاهی نیز کسانی پاسخ می‌دهند‪» :‬شما می‌خواهید یک مبعوث الهی را تابع اقوال سیبویه گردانید؟ !‪ .«.. ‬می‌گویم‪ :‬این‬ ‫نافهمیدن و یا خود را بنافهمی زدن است.‪ ‬ما گفتگو از سیبویه و اخفش نمی‌داریم.‪ ‬گفتگو از اینست که هر زبانی از‬ ‫روی قاعده‌هایی می‌گردد که هرکسی که با آن زبان می‌گوید یا می‌نویسد باید پیروی از آنها کند،‪ ‬و یا خودش‬ ‫قاعده‌های دیگری را پدیدآورد.‪ ‬اینکه کسی بهیچ قاعده‌ای پا بستگی ننماید،‪ ‬آن غلط گویی و پریشان سرایی است‬ ‫و چنان کسی را جز کودن نتوان نامید.‪ ‬‬

‫یکی از آشنایان چنین می‌گوید‪ :‬اینکه باب و بهاﺀ بعربی پرداخته‌اند بیش از همه نتیجه تهیدستی و درماندگی آنان‬ ‫می‌بوده.‪ ‬زیرا چندان سخنی برای گفتن نمی‌داشته‌اند و با این تهیدستی عربی بکارشان بیشتر می‌خورده تا فارسی.‪ ‬زیرا‬ ‫عربی در آنروز ارجمند می‌بوده که هرچه با آن زبان گفته می‌شده مردم فهمیده و نافهمیده ارج می‌گزارده‌اند.‪ ‬آنگاه در‬ ‫عربی میدان بافندگی گشاده تر می‌بوده و باب و بهاﺀ می‌توانسته‌اند جمله‌ها و کلمه‌هایی را از قرآن و از حدیثها بگیرند‬ ‫و با جمله‌ها و کلمه‌هایی از خودشان بهم ببافند.‪ ‬در فارسی اینها نتوانستی بود و مشتشان زودتر باز می‌شده.‪ ‬‬

‫این سخن در خور پذیرفتن است و یک دلیل براستی آن اینست که گفته‌های بهاﺀ در فارسی بدنما تر درآمده تا‬ ‫در عربی. ‬‪و من اینک نمونه‌ای را از فارسی نویسیهای او در پایین می‌آورم‪:‬‬

‫ای بگم اصحاب نار باش و اهل ریا مباش.‪ ‬کافر باش و ماکر مباش.‪ ‬در میخانه ساکن شو و در کوچه تزویر مرو.‪ ‫ از خدا بترس و از ملا مترس.‪ ‬سر بده و دل مده.‪ ‬زیر سنگ قرار گیر و در سایه تحت الحنک مأوای مگیر.‪ ‬اینست‬ ‫آوازهای نی قدسی و نغمات بلبل فردوسی که جسدهای فانی را جانی بخشد و جسم ترابی را روان روح مسیحی دهد‬ ‫و نور الهی بخشد و بحرفی عالم فانی را بملک باقی کشد.‪ ‬‬

‫این سخنان که گویا بزنی نوشته شده نیک اندیشید که تا چه اندازه خنک و بیمعنی است.‪ ‬‬

‫اینهاست ایرادهایی که ما بکیش بهایی می‌داریم.‪ ‬کوتاه سخن آنکه کیشیست ساخته شده.‪ ‬کیشیست که با خرد‬ ‫بسیار ناسازگار می‌باشد.‪ ‬شگفت است که بهائیان به این ایرادهای ما پاسخی نمی‌توانند داد و تنها چاره را در آن می‌بینند‬ ‫که نوشته‌های ما را نخوانند.‪ ‬ولی از آنسو هریکی از ایشان هر کجا که بنشیند و هرکه را که یابد باید «تبلیغ» کند.‪ ‬‬ ‫شوقی افندی دستور فرستاده که بهائیان بروستاها و شهرهای کوچک روند و در میان مردم برواج کیش بهایی کوشند.‪ ‬ اینجا پاسخی بما نمی‌توانند داد و در آنجا می‌خواهند بجان روستاییان افتند و با سخنان پوچ ناآسوده شان گردانند.‪ ‬‬

‫شگفتر آنکه بخود نوید می‌دهند که کیشی به این سستی جهانگیر خواهد گردید.‪ ‬بدینسان خود را فریب می‌دهند. ‬‬ ‫چون صد سال از آغاز کارشان گذشته می‌گویند‪ :‬این صده برای سختیها می‌بوده و صده نوینی که آغاز می‌شود برای‬ ‫فیروزیهاست.‪ ‬‬