عبارت جناس خوبی به کار بردهاست.[۱]
قطار ما داخل دشتهای بیپایان روسیهٔ وسیع شد. این دشتهای بیکران غبارآلود در این ایام هیچگونه گیاهی ندارد و تا چشم کار میکند مثل دریا کنارهٔ آن پیدا نیست.
چندین شب و روز گذشت و ما متصل راه میرفتیم فقط در مواقع صرف غذا در ایستگاههایی توقف میکردیم که در آنجا میز غذا با مزههای مختلف حاضر بود.
مزه یعنی غذاهای مختصری که قبل از شام یا نهار میخورند جداگانه به مسافرین داده میشد و معمولاً آنها را ایستاده و در حال صحبت و از این مزه به آن مزه پرداختن صرف میکنند. این قبیل مزهها غالباً مفصل است و خاویار و ماهی دودی و عرقهای قوی و ودکا جزء لا ینفک آن است و طوری است که همیشه پیش از رفتن به سر میز غذا انسان سیر بلکه مست میشود و دیگر میل به غدایی نمیکند.
در مواقع توقف سر بزرگ و گرد پوپوف امیرالبحر کاملاً در گردش بود و این مرد چنان سر خود را از ته زده بود که من اگر بخواهم طرز سر زدن امیرالبحرهای روسی را از سر او مقیاس بگیرم به زحمت خواهم افتاد.
این مرد فعال که دائم در حرکت است و غذا خوردن او به سرعت برق انجام میگیرد پیوسته به این طرف و آن طرف نظر دارد و در تسریع خدمت پیشخدمتان دستود میدهد و همهٔ کارها را به سرعت نظامی به انجام میرساند.
امیرالبحر پوپوف مخترع کشتی مخصوصی است بیضوی شکل که به نام او به پوپوسکا[۲] معروف شده و در آبهای سباستوپول کار میکند.
وقتی که روز ۳۱ اوت به شهر الیزابتگراد رسیدیم از آبادیهای ایمرینکا[۳] و بیرسولا[۴] و بالتا[۵] و نوواوکرینا[۶] گذشته بودیم. این آبادیها همه مجموعهٔ وسیعی است از خانههای تیره رنگ کم ارتفاع در میان اراضی لم بزرعی که هیچ گونه درخت در آنها دیده نمیشود.
الیزاتگراد شهر بالنسبه مهمی است که در وسط آن مشرف بر سایر بناهای اطراف