خانههای کم و سقفهای کوتاه و گلی آنها میتوان به خوبی درک کرد.
۲۹ اوت = ۳۰ ذیالحجه
فردا شب تقریباً در همان ساعت ما در ولوچیسکا[۱] به قطارهای روسی سوار شدیم و از همراهان اطریشی خود خداحافظی کردیم. در میان ایشان یک نفر صاحبمنصب جوان از اعضای ارکان حزب بود به نام سلطان گیزل دوگیسلینگن[۲] که من مخصوصاً ممنون محبتهای او میباشم. این صاحبمنصب ابتدا در خدمت ارشیدوک آدلف بود و بعد از مرگ ولیعهد به خدمت مخصوص امپراتور نامزد گردید و در همین سمت مأموریت یافت که در مدت اقامت ما در وینه در همهٔ جهات راهنمای من باشد. چون من از او در این سمت کمال لطف را دیدهام خاطرهٔ بسیار خوشی از او دارم و باید از او اظهار امتنان کامل بنمایم.
مأمورین مخصوص تزار که باید از شاه پذیرایی کنند و در خاک روسیه تا سر حد با وی همراه باشند عبارتند از پوپوف[۳] امیرالبحر و سرهنگ پاشخف[۴] و سرهنگ کاولین[۵] این شخص اخیر بر قطار امپراطوری که حاضر به حرکت بود ریاست داشت.
در موقع سوار شدن دانستیم که پاسبانی قطار ما به شکلی مخصوص تحت انتظام درآمده، سرهنگ کاولین که صورت دقیق اسامی ما را داشت قبلاً جای هر کس را معین کرده بود و به هر یک آن را نشان میداد و غرض از این کار آن بود که اگر اشخاص خارجی یا طفیلی که موقع هر سوار شدنی زیادتر میشدند در قطار داخل شده و توجه او را جلب نکرده بودند در خارج بمانند یا از قطار خارج شوند.
۳۰ اوت = ۱ محرم ۱۳۰۷
قطار امپراطوری ساعت چهار روز سیام اوت بدون این که سوت بکشد به آرامی به حرکت درآمد. یکی از همراهان علت این مسئله را به من چنین گفت که سوت نزدن قطار برای آن بودهاست که: «شاه از خواب برنخیزد» و چنین میپنداشت که در بیان این