امتیاز مسلماً حل قطعی مسأله نیست.
۱۹ اکتبر = ۱۵ ربیعالاول
امیر نظام که چند روزی است از تبریز آمده به حضور شاه رسید. دیدن این پیرمرد که من بیانات حکیمانه و پیشگوییهای مجربانۀ او را در تبریز فراموش نکردهام آن هم به این وضع اسفناک مرا متأثر کرد.
بعد از آن که او را معزول کرده و مانند مقصری به پای حساب اعمال خود کشاندهاند حالا به او اصرار میکنند که به مقام اول خود برگردد. امیر نظام بلا تأمل این تکلیف را پذیرفت و به من میگفت که من این پیشنهاد را برای ابراز فداکاری نسبت به اعلیحضرت و محبت به ولیعهد قبول میکنم ولی چون پیر شدهام و سلامت مزاجم انحراف حاصل کرده خود را به استراحت محتاج میبینم.
۳۰ اکتبر = ۲۶ ربیعالاول
در کلاردشت یعنی در همانجا که شاه در دو ماه قبل میخواست به شکار برود سیدی که خود را عالمگیر نامیده مردم را به عصیان برخلاف دولت میخواند و میگوید که این دولت دین را بر باد داده و از اطاعت و قواعد شرع سرپیچی میکند. تاکنون هزار نفری دور او جمع آمده و استحکاماتی جهت خود تهیه دیدهاند. معلوم نیست که با این حال قضایای بابیه تجدید نشود.
۳۱ اکتبر = ۲۷ ربیعالاول
نایبالسلطنه از بس پیش شاه اصرار کرده بود که تمام درهای ارک را که مستقیما به عمارت سلطنتی راه ندارد بگیرد شاه را به قبول وا داشته و بدون معطلی به این کار دست زده است. در حینی که من در اطاق کار خود نشسته بودم و از هیچ جا خبر نداشتم بنا به امر مرد عالی رتبهای که شاهزاده و وزیر جنگ و حاکم طهران و بزرگترین القاب مملکتی یعنی امیر کبیری ملقب است بدون خبر قبلی به کندن در خانۀ من که طرف کوچه است مشغول و به تهیۀ گل برای گرفتن آن دست به کار شدهاند. نوکرهای من که چنین واقعهای