شاه و اهل حرم در عماراتی که مخصوص به هر یک بود مستقر شدند. در داخل حصار منزل کوچکی است با باغی که باغبانباشی در آنجا ساکن است. اعتماد السلطنه در منزل باغبان مقیم شد و من چادرهای خود را در وسط باغ زدم. صدراعظم عمارت مهیایی دارد نزدیک در ورودی قصر، چادرهای همراهان درجۀ دوم و سوم را در اطراف برپا داشتهاند.
ظاهراً شاه هم از آمدن از شهرستانک شاکی نباشد زیراکه در آنجا نتوانسته بود زیاد به شکار برود نه سواری و هواخوری کند چرا که بر اثر بدی هوا او که عمر خود را به طی کوه و دره گذرانده مجبور شده بود که روزها را به صرف غذا و گذراندن چند ساعت در چادر نهارخوری که در سرچشمۀ رود شهرستانک زده بودند به شام برساند. غیر از آن دفعه که من با او به شکار رفتم شاه فقط یک مرتبۀ دیگر به شکار رفته بود ولی این بار از دفعۀ پیش کامیابتر برگشته و دو بزکوهی زده بود.
۶ سپتامبر = ۲۱ محرم
از وقتی که به اینجا رسیدیم روزی نیست که طوفانی نباشد، این حال و حدت آفتاب طاقت ما را طاق کرده، هر وقت اینجا باران میبارد قلل کوهها را تگرگ سفید میکند. اگر چه درجۀ حرارت از ۲۵ بیشتر نیست لیکن طوفان هوا را که قابل تحمل است پیوسته خراب میکند و سرمای شب در زیر چادر موذی است.
۸ سپتامبر = ۲۳ محرم
طوفان تمام شده و آفتاب بر حدت خود افزوده است به طوری که میزان الحراره در سایه ۳۰ درجه را نشان میدهد اما شبها باز خنک بلکه سرد است.
شاه که به شکار آهو به پایین دوشانتپه رفته بود دست خالی برگشت چه در این فصل به علت خشکی جلگهها حیوانات شکاری مثل مردم طهران به کوهها پناه بردهاند، من هم که دو دفعه با سگ خود در پی شکار رفتم به همین حال برگشتم.