درههای کثیری که در دورادور ما واقع است سیلابهای خروشانی که گاهی پیدا و گاهی در پشت تختهسنگها و زیر طبقات زمین ناپدید میشدند و دوباره در نزدیکی ما قویتر و مهیبتر نمایان میگردیدند به وجود آمد.
در موقعی که همه خیال میکردند که طوفان پایان یافته غرشهای مهیب دیگری از آسمان به گوشها رسید، باران دوباره گرفت و تگرگ مثل آن که طبلی را به صدا درآورند سقف چادرهای ما را به نوا در آورد، صدای خفیفی از دور شنیده شد ولی طولی نکشید که شدت و نزدیک شدن آن به ما مورد توجه قرار گرفت. باران و تگرگ ایستاد و وقتی که من از چادر خود بیرون آمدم حیرتزده دیدم که بهمنی از سنگ به طرف من پیش میآید. بهمن در چهل متری چادر من سرازیر شد و چندین چادر از چادرهای مستخدمین را زیر گرفت، مهترها فقط فرصت این را پیدا کردند که پابند اسبها را ببرند، با وجود این یکی از اسبها در زیر آوار ماند و به زحمت فراوان آن را از آنجا بیرون کشیدند، این بلای تازه همینکه به رودخانه در بیست متری چادر من رسید متوقف شد. جای بسی مسرت است که این تختهسنگهای عظیم در فرود آمدن به یکدیگر میخورند و سیلابهایی که آنها را میآورند تا حدی جلوی آنها را میگیرند والا اگر به همان سرعتی که سرازیر میشوند پایین بیایند بلای بزرگی برای اردو خواهند بود. خرمنی که از همیننوع بهمنها در ساحل چپ رودخانه درست شده دو متر ارتفاع و ده متر عرض دارد.
ساعت شش وقتی که این انقلابات تمام و بار دیگر کوهها تا قله نمایان شد دیدیم که دامنۀ آنها از تگرگ سفید است و چنین بهنظر میرسید که وسط زمستان باشد به خصوص که درجه هوا هم به نه رسیده بود.
۲۸ اوت = ۱۱ محرم
بر اثر بدی هوا و سرما مجبور شدیم شهرستانک را ترک کنیم و همه از این پیش آمد راضی بودیم. از همان راهی که آمده بودیم برگشتیم و بعد از دو روز هنوز بعضی از درهها پر از تگرگ بود. پس از گذشتن از نیاوران جنب صاحبقرانیه به سلطنتآباد آمدیم و در آنجا رحل اقامت انداختیم.