سانتیمتر بیرون میآید و به وجود آمدن این دهانه نیز در کوه کار همان آب است.
تقریباً در وسط راه به همان جادهای که از آنجا به لار رفته بودیم رسیدیم. گردنۀ قوچک را که بالا رفتن از آن به مراتب سهلتر از پایین آمدن از آن بود پایین آمدیم.
بار دیگر در صاحبقرانیه منزل گرفتیم، ارتفاع اینجا به حد معقول یعنی ۱۵۰۰ متر است و امیدواریم که گرما زیاد اسباب زحمت ما نشود، به هرحال هرچه باشد از شبهای سرد چهلچشمه بدتر نخواهد بود.
۲۰ ژوئیه = ۲ ذیالحجه
اعتماد السلطنه مثل سفر پیش ما به صاحبقرانیه در آبادی ییلاقی خود حسنآباد با مادر و تنها زن خود که شاهزادهخانم است[۱] منزل کرده، هنوز یک شب بیشتر از برگشتن ما نگذشته بود که دزدان شب به خانۀ او زدند و از راه سوراخی که از خارج به دودکش بخاری یعنی به قسمتی از دیوار که ضخامتش از همهجا کمتر بود باز کرده بودند مثل کسانی که وضع خانه را به خوبی بدانند به آنجا وارد شده و سه صندوق پر از اسباب را خالی کرده و محتویات آنها را با لباسهایی که شب بیرون آورده بودند و ساعت و کیف و پول صاحب خانه که در جیب جلیقهاش بود همه را برده بودند. اعتماد السلطنه بینوا صبح که از خواب برخاست حتی یک شلوار نداشت که به پا کند به همین جهت نتوانست سر ساعت معهود به خدمت شاه برسد.
شاه قراولی را پی او فرستاد و قراول خبر واقعه را آورد و گفت که اعتماد السلطنه برای شرفیابی منتظر است که لباسهایی را که از طهران خواسته برای او بیاورند.
شاه چون از حالت مضحک مترجم خود مسبوق شد قاهقاه خندید و وقتی که اعتماد السلطنه به حضور رسید خود قصه را به تفصیل نقل کرد و خدا را شکر میکرد که دزدان فقط مال او را برده و صدمه دیگری به او نزدهاند.
- ↑ عادت در اینجا بر این جاری است که مرد غیر شاهزادهای که شاهزاده خانمی را به زوجیت بگیرد تا او هست نمیتواند زن دیگر بگیرد.