من فکر خود را متوجه پاریس ساخته و چنین فرض میکنم که این روز عید را در آنجا سر میکنیم.
۱۵ ژوئیه = ۲۶ ذیالقعده
سرمای دیشبی تمام روز باقی بود و ما بیآنکه پشیمان باشیم اردو را به آبادی مرغزار که در دو فرسخی و بر سر راه نیاوران است انتقال دادیم. از چادر که بیرون آمدم اسبی را در آنجا مرده و افتاده دیدم معلوم شد که افعیهای پلور او را زدهاند، قاطرچی خودم را که مار دستش را زده بود دیگر ندیدم، بیچاره چون نمیتوانسته است که با ما راه بیاید پیش ایلات آن حدود مانده.
۱۶ ژوئیه = ۲۷ ذیالقعده
امروز ساعت پنج صبح حرکت کردیم نزدیک به ساعت نه به افجه رسیدیم. راه ابتدا تا ۲۵۵۰ متر سربالایی بود از دامنۀ تندی تا ۲۰۰۰ متری پایین آمدیم، این راه با اینکه شاه قبلاً صد تومان برای تعمیر آن داده بود صورت خوبی نداشت.
افجه از جهت خرمی و سبزی نقطۀ بسیار قشنگی است و در مدخل درهای که چند رودخانه از آن میگذرد و پر از درخت است واقع شده. کوچهها بر اثر آمدن ما پر از جمعیت است و بازارها که بر سقف آنها تیرهایی انداخته و آنها را با شاخ و برگ پوشاندهاند حاوی همه قسم جنس و کالاست.
عدۀ زیادی از همراهان در خانههای اهالی منزل گرفتند، چادرها را هم پراکنده و دور از یکدیگر در باغها یا در مزارع مجاور زدند.
۱۷ ژوئیه = ۲۸ ذیالقعده
پس از چهار ساعت طی طریق به نیاوران رسیدیم، در یک ساعتی افجه پلی است که در اطراف آن مناظر عجیبی دیده میشود به این معنی که آب رودخانه در تختهسنگهای عظیم راهی به عمق دو تا سه متر باز کرده و در طرف دست راست ما در جلوی دهانۀ پل آبشاری است به ارتفاع هفت تا هشت متر که فواره مانند از دهانهای قریب به پنجاه