و پول بدهند و کتاب با این قشنگی را بزحمت بخرند که نه توی کیفتان جا میگیرد و نه روی میز مدرسهشان و نه توی طاقچه اتاق خانهشان! و این کتاب مستطاب را آنقدر زیر بغل بگیرند و از خانه بمدرسه ببرند و بیاورند و چون حسابی دستگیر و سنگین است با آن آنقدر توی سر همدیگر بزنند تا یک ماهه که هیچ ده پانزده روزه پاره بشود و روز از نو روزی برای بنگاه محترم فرانکلین از نو... آخر این کمپانی محترم باید یك جوری مخارج جاپ و انتشار قزعبلات «فون لون» را در بیاورد.
نویسنده محترم کتاب که استاد دانشگاه است و شاعر است و نویسنده و منقدهم هست و هنرشناسی و نقاشی فهیم ( بشهادت صفحات مجلة شریفه سخن و کتاب شاهکارهای هنرایران و غیره.. ) با همه این سوابق چنان که از این کتاب مستطاب بر نمیآید گمان کرده است کودکان دبستان رو در همان سنین ده و دوازده شاگردان دانشگاهند یا دست کم سخن خوان و سخندان باین مناسبت با نثری پخته و پدر و مادر دار که لغات بیگانه در آن بحداقل بکار گرفته شده کوشیده است تا از کوچکترین فرصت برای بیان انواع معلومات استفاده کند. برای بیان فلسفه تاریخ با دلائل برتریهای نژادی، یا مهمتر از همه برای بیان رموز لغتشناسی و ریشه لغات ( Etymologie) یك بك همه اینها خواهیم رسید. این کتاب مستطاب راستی اصلا «کتاب تاریخ پنجم دبستان» نیست بلکه گنج ذخاری است که خواندنش حتی برای دانشگاه دیدهها نیز خاصیتها دارد. وخدا توفیق بدهد به استاد علامه و سناتور محترم که در متن گرفتاریها و مشاغل از سر نوشت کودکان دبستانی نیز غافل نماندهاند. اصلاً من راقم وقتی کتاب مستطاب «تاریخ ایران کلاس پنجم دبستان» را بدقت خواند انگشت حسرت بدندان گزید و حیف صد حیف گفت. براینکه چرا اکنون دوازده ساله نیست تا مثل میلیونها كودك نو باوه این ملت نجیب که همگی بیاستثنا مشمول مراحم قانون تعلیمات اجباری هستند چنین کتاب زیبا و فریبایی را زیر بغل بزند و بقصد اندوختن چنین معلوماتی هر روز بدبستان زیرگذر برود. چون بر همه کس حتی بر آن سناتور