برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۸۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

محترم و نویسنده کتاب مستطاب واضح و مبرهن است که اگر در سنین کودکی ذهن نوباوگان میهن را با چنان معلوماتی انباشته کردیم در بزرگی می‌توانیم آن‌ها را فرزندانی خلف برای این آب و خاک بدانیم که قادر به گذراندن دانشگاه باشند یا قادر به خواندن و فهمیدن مجله محترم و وزین «سخن»! آنهم معلوماتی که برای كودك دبستانی از نان شب واجب‌تر است. مثلاً این معلومات را که نام شهر‌های قزوین و کاشان و کوه کرکس از یاد کار‌های قوم کاسیان است (صفحه ۱۰ - ستون ۲ - سطر‌های ۸ و ۹ ) وفقیر راقم حتى پس پس از ر‌ها کردن دوره دکتری ادبیات فارسی هم نفهمیده بود، حالا نوباوگان وطن باین سادگی می‌توانند در تاریخ دبستانیشان بخوانند. یا این معلومات دیگر که کلمه پهلوی صورت دیگری از کلمه پرتوی یا پارتی است (صفحه ۵۱ آخر ستون اول) یا اینکه کلمه فردوسی همان «پردئز» مصطلح دو هزار سال پیش مادها است (صفحهٔ ۱۵ ستون ۲- سطر ۳ تا ۷) این‌ها مسلماً از‌ امهات اصول تعلیم و تربیت است و دانستنش را علمای شریف این فن حتی از توی گهواره سفارش کرده‌اند و ما حالا خوشبختانه آنقدر پیشرفت کرده‌ایم که در کلاس پنجم دبستان آن‌ها را مثل نقل و نبات بخورد نوباوگان وطن می‌دهیم.

اما راستش را بخواهید فقیر راقم از این بسیار تعجب کرد که چرا استاد محترم گاهی دچار سهو القلم شده است و گمان برده که با بچه‌های کودن طرف است. همین بچه‌هایی که در بسیار جا‌ها از کتاب مستطاب لایق درك معلومات زبانشناسانه تشخیص داده شده‌اند بنظر استاد محترم معنی «باج» را نمی‌فهمیده‌اند که‌ایشان چندبار (صفحه ۵۲ - صفحه ۶۶ - وغیره...) خود را مجبور به معنی کردن آن دیده‌اند و معادل آنرا لفظ «مالیات» گذاشته‌اند چرا که حتماً اطلاع دارید که مثل سائری در زبان شریف در بیسواد فارسی زبانی هست که می‌گوید فلانی مالیات به شغال هم نمی‌داد! و بهرصورت بسیار باعث تأسف شد که چرا استاد محترم چنین اهمالی روا داشته و نوباوگان وطن را محروم کرده است از دانستن اینکه مثلاه قباده در اصل «گواذ» بوده است یا زرتشت «زارا توشترا» یا بهرام «ورهرام» یا هیتالیان «هپتالیان» یا اردشیر «اوته‌خشه» واژه ناخوانا...