برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

اسم و مفعول صریح می‌کنند و او که در زبان مادریش هم از این مقوله‌ها چیزی نمی‌دانست ناچار شده بود که اول دستور زبان فارسی را بخواند تا بتواند دستور فلان زبان فرنگی را بیاموزد. غرضم از این مثال این بود که حتی با وجود چنین سیاستی نمی‌توان از زبان فارسی صرف نظر کرد و بهر صورت در عین نیاز وافری که بکتاب‌های فنی درست و حسابی داریم بنگاه‌های بزرك انتشارات خارجی و داخلی‌ها ( غیر از انتشارات دانشگاه که گرچه از نظر فارسی اغلب کتاب‌های فنی‌اش افتضاح‌آور است ولی بهر صورت با هر کتاب فنی که بیرون می‌دهد نیازی را برآورده می‌کند ) مشغول ترجمه و انتشار سفرنامه گالیور هستند یا قصه‌هایی که در ناشر کم مایه‌ای ( چه مادی و چه معنوی ) قادر بچاپ و فروش آنست.

۳ـ و آن وقت این هر دو مطلب که گذشت خود مؤید عامل دیگری هستند که بهتر است بیماری بیگانه زدگی‌اش بنامیم. و این بیماری خود ناشی از آنست که از خرد و کلان همه می‌بینیم که برای رسیدن بقافله تمدن غربی پیش از همه باید زبانش را آموخت. والبته آن زبان مخصوص غربی را که زبان ملل آنگلوساکسون است و تکیه‌اش بلیره و دلار است و ما محتاج مستشارانش هستیم. روزگاری بود که حد اعلای کوشش یک کارمند اداری رسیدن بحدود مقرب الخاقانی وزیر بود. اما اینروز‌ها روزگار بدجوری برگشته است. و منتهای آرزوی خرد و کلان کارمندان دمخور شدن با فلان مستشار است. و البته پیداست که چرا. هیچ چیز که نداشته باشد یك بورس که دارد و سفر یکساله‌ای بدنیای از ما بهتران. همین است که باید بیماری بیگانه‌زدگی نامید. در چنین وضعی که پیر مردان هفتاد ساله‌ای را می‌شناسیم که تازه دارند زبان بیگانه می‌خوانند از جوانی که برای ده بیست سال دیگر تربیت می‌شود چه انتظاری داریم البته کاش این درس خواندن سر پیری چنان بود که حضرت سکاکی کرد. اما افسوس زبان‌آموزی پیران قوم نه بقصد استفاده از کتب علمی و ادبیست نه بقصد قربت. بحق در این کار قصد قربت بجای دیگر یا کس دیگری در کار است...