اساسی شده است. آخر خط که کلاه پهلوی نیست تا بمیل کسی بشود عوضش کرد و تازه ده سال بیشتر نیاید و کلاه لگنی جایش را بگیرد بگذارید چند مثال تاریخی فقط از خودمان بیاورم تا بهتر متوجه بشویم که قضیه جدیتر از اینهاست که پیران دیر رسیده قوم کمان کردهاند.
هخامنشها با اقتباس خط میخی این واقعیت اجتماعی را بیان کردند که ایل نشینانی تازه از راه رسیدهاند و بیخبر از ادب شهر نشینی و هنوز مجبور بهییلاق و قشلاقاند که ناچارند پایتختی در شوش داشته باشند و پایتخت دیگری در پارس و اساس سبك معماریشان بر ساختمان چادرهای بیابانگردان است و در همه مسائل تمدن محتاج همسایگان خویشند که گرچه مغلوب سواران و تیراندازان آنها شدهاند اما رسم حکومت و پست و مالیات و ضرب سکه و اجرای قوانین را بهتر میدانند و بهر صورت در ادب مملکتداری دو سه پیراهن بیشتر از آنان پاره کردهاند. اگر خط میخی بابلیها خط هخامنشه است باین دلیل است که برجای «نیو کد نصر » و «آشور با نیپال» نشستهاند و بر قلمروی حکومت میکنند که ناچار است سه زبان داشته باشد و کورش و داریوش مجبورند از اینها هم قدم فراتر بگذارند و «بمل مردوك» را در بابل بپرستند ویهودیان را آزاد کنند و دانیال را بوزارت برگزینند و «استر» را بجای ملکه در بار بنشانند و گاو بالدار آشوری را نگهبان دروازه ورودی آپاداناهای متعدد خویش بگذارند، قبول واشاعه خط میخی در ایران آن زمان نشانه تحول قومی است که میخواهد از بیابانگردی و شبانی دست بردارد تا کمتر از صد سال بعد بتواند کوس رقابت با تمدن درۀ نیل را بزند یا جرأت حمله بیونان و سواحل فنیقی را در دل بپرورد. قبول خط میخی بابلی در آخرین تحلیل یعنی قبول تمدن و شهر نشینی و رها کردن چوپانی و آوارگی. همین رسمی که پس از قرنها هنوز در کوچ نشینی قشقاییها دوام دارد و نشان دهنده این واقعیت است که هنوز ما یکدست بتمدن خود نکردهایم و یکسره شهر نشین نشدهایم.