برگه:کاوه، دورهٔ جدید، سال دوّم، شمارهٔ ۴، ۴ خمسهٔ مسترقه ۱۲۹۰ یزدگردی، ۱ شعبان ۱۳۳۹ قمری، ۱۰ آوریل ۱۹۲۱ میلادی.pdf/۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
صفحهٔ ۲
شماره ۴
﴿ کاوه ﴾

سیاسیّون پاکدامن ما بکوشش در امور سیاسی نیز فقط صلاح وطن و ترقّی ملّت نبوده بلکه حبّ شهرت و نفوذ و قبول عامّه هم از اسباب تشویق بزرگ اینکار است و اگر واقعاً کاری و راهی پیدا شود که فایده‌اش برای ایران بیشتر از هر نطق و خطابت و وکالت و وزارت بوده ولی بی شهرت و مجهول القدر باشد بسیار مشکل بنظر میآید که «وطن‌پرست» آتشین طهران یا رشتی و تبریزی پی آن کار بی سروصدا برود.

برای آنانکه درست در فلسفهٔ ترقّی و تمدّن ملل غور کرده اند مسلّم است که نجات ایران از مذلّت حالیّه و تمدّن و ترقّی آن ملک بلاشک بسته به تعلیم عمومی است و بس یعنی انتشار سواد خواندن و نوشتن در میان عامّه فقط و فقط راه نجات و اصلاح و ترقّی است و تمام اقدامات و تشبثّات دیگر از هر قبیل اصلاحات جزئی و بی‌اثری هستند که محالست مملکت‌را نجات بدهند و همه حکم شربت آب لیمو و مشتمال و آب یخ و غیره‌را دارد که مریض برای تسکین و رفع اضطراب آنی بدانها رجوع میکند. اگر صد بار مجلس عالی تشکیل بدهید، مجلس اساسی انتخاب کنید، مجلس شورای ملّی منعقد کنید، تغییر اساسی[۱] جبری در وضع ادارهٔ مملکت بعمل بیاورید، انجمن تجار و اصناف درست بکنید، فتوای جهاد یا تحریم امتعهٔ خارجه از تمام فقها صادر نمائید ، ملیّون ایران چندین صد هزار کلمه از شیراز به تبریز و از مشهد بکرمان مخابرهٔ تلگرافی حضوری بکنند و شعرهای دلسوز در مصیبت وطن بهمدیگر تلگراف نمایند، اگر هر هفته صد نوع روزنامها باسامی گوناگون طلوع کرده و ناپدید شود، اگر صدها ناطق و خطیب در انجمنها و مجالس عزا مانند بلبل نطق کنند و بالاخره اگر هزار بار «کابینه» عوض شود و اشخاص جوان تربیت شده یا با استخوان و با تجربه یا آزادی طلب یا کهنه پرست یا «عناصر صالحه» یا «طبقهٔ فاسده» یا «هیئت فعّاله» یا دستهٔ درستکار یا طبقهٔ بکلّی تازه یا معتدلین یا بالشویکها سرِ کار بیایند و تمام امتیازات و عهدنامهای با خارجه‌را نسخ کنند یا قراردادهای تازه با روس، با انگلیس، با افغان، با ژاپن ببندند، اگر چندین شهر ایران «قیام تجدّد» بکند و بعد خانها غارت شود، اگر هر شهری یک «حکومت شوروی جمهوری» مستقلّ تأسیس کند و بعد بهم بخورد، اگر ده مرتبه مستشار آمریکائی بیاورید بعد روس آنهارا بیرون بکند، صاحبمنصب سوئدی بیاورید و کار آنها از هم پاشیده شود، مشّاق روسی بیاورید انگلیس معزولشان کند، اگر چندین بار دیگر بواسطهٔ بست نشستن در اینجا و در آنجا مجلس ملّی درست کنید و بعد از زحمات زیاد آنرا توپ ببندند و باز ماهها در جنگ و محاصره بوده و در سفارتخانها بست بنشیند و باز مجلسی باز کنید بالأخره اتمام حجّت روس آنرا بر هم زند و باز پس از زحمات مجلسی دیگر جمع کنید جنگ و قشون‌کشی دول خارجه در خاک ایران آنرا منحلّ نماید، اگر چندین هیئت باروپا برای دادخواهی یا مذاکرات بفرستید – باز بعد از همهٔ اینها مملکت در همانجا که بود خواهد بود و یا اندکی افاقه آنهم موّقتّی در حال او بعمل خواهد آمد و آن کشور صد سال دیگر هم (اگر بدینمنوال بگذرد) سری توی سرها نخواهد آورد و نه تنها از پستی و زبونی در دست دول خارجه و محرومی از حقوق یک ملّت مستقلّ بیرون نخواهد آمد بلکه از هزاران معایب و بلایای اجتماعی و ذلّت و خرابی داخلی که از اسیری خارجی هم صد بار بدتراند خلاصی ندارد. فقط چیزی که مایهٔ یگانهٔ نجات ایران است تعلیم عمومی است و بس ولی آنهم بچه شکل امکان دارد؟ مادامیکه پیشهٔ سیاست مداری مقبول و مرغوب و مایهٔ افتخار و احترام است و کوشش در راه تعلیم آنقدرها اهمیت و قدری ندارد و توجّه و اقبال عامّه و هوس پرشور انبوه مردم بدانسوی معطوف نیست این کار که ضروری اوّلی و آخری ترقّی ملک و ملّت است رونقی نخواهد گرفت زیرا که هر شخص باهوش و باکفایتی داخل میدان سیاست خواهد شد و و راضی نخواهد شد که بواسطهٔ سعی در این رشته مهمّ یعنی تعلیم و تربیت عمومی خودرا متروک و مجهول و بیقدر کند و مادامیکه این وضع در کار است و معلّم مدرسه از وکیل مجلس و خطیب ملّت کم‌قدرتر است و اقبال عامّه از سیاست بسوی تربیت و تعلیم برنگشته این مایهٔ نجات قطعی رونقی نخواهد گرفت. تا مدرسهٔ ورامین باندازهٔ مجلس شورای ملّی محترم و عزیز نباشد، تا مردم ایران معتقد نشوند که مدرسهٔ فلاحت کرَج از هیئت نمایندگان ایران در مجلس صلح دنیا بیشتر برای نجات مملکت فایده دارد ممکن نیست تعلیم و تربیت رواج لازم‌را بگیرد و تا این رونق و رواج بحدّی نرسد که مملکت بسرعت غیر متعارفی بسوی مقصود – یعنی ندرت اشخاص بیسواد در مملکت – بنازد این ترقّی متعارفی که نتیجهٔ آن بسط دایرهٔ تعلیم است بتدریج (و فعلاً نیز در کار است) مارا بجائی نخواهد رسانید.

برای اینکه ایران این راه هولناک بسیار دوررا که از قافلهٔ دنیا عقب مانده پیموده و بملل متمدّنه برسد فقط جاره آنست که خیلی تند و با قدمهای بسیار بزرگ حرکت کند زیرا که پیش‌آهنگان قافله نیز در حرکت هستند و با سیر متعارفی – یعنی چه با سیری که ایران در راه ترقّی از جلوس ناصر الدّین بتخت سلطنت تا قتل وی کرد (و همهٔ آن «ترقّیات» را که آمدن گل شب بو و خیری بایران نیز از آنجمله است (!) متملّقین خانزاد در کتاب المآثر و الآثار جمع کرده‌اند) و چه با سرعت سیری که ایران از اعلان مشروطیت تا امروز داشته و تازه در شهر طهران پهلوی القاب جدیدهٔ بیحساب اسم خانواده ایجاد کرده‌اند - محال است این ملّت بقافلهٔ تمدّن برسد. تنها چیزی که بواسطهٔ آن این راه دور و درارزا که مسافتش از مسافت پایهٔ تمدّن ایل جاف کُرْد و عرب غُنیزه و کلبه‌نشینان بلوچهای دهات بمپور و اوبه‌های ترکمن کوکلان تا درجهٔ تربیت محلّهٔ حسن‌آباد و شاه‌آباد طهران بمراتب بیشتر است در اندک زمانی بطور فوق‌العاده و بسرعت طیّ الأرض میشود طی کرد هان وسیله‌ایست که در قرون اخیره دو ملّت در شرق نزدیک و شرق اقصی آنرا اختیار کرده و عملاً نتیجهٔ آنرا نشان دادند. یکی از آن دو ملّت ژاپن است و دیگری بلغار که از حالت نیم متمدّنی که داشتند بواسطهٔ اقدام عظیمی که کردند و در چند سال چندین صد شاگرد بممالک اروپا و آمریکا فرستاده و مدارس زیاد تأسیس و تعلیم عمومی را در مملکت منتشر کردند مملکت خودرا بسرعت پریدن بممالک متمدّنه رسانیدند. لکن این فقره در ایران فقط وقتی صورت پذیر است که اقبال عمومی باین امر مبارک معطوف شده و کار تعلیم‌را چنانکه لازم است اهمیّت و قدر بدهند و کارکنان این راه باندازهٔ سیاسیّون بازار بزّازها و حجج اسلام سیاسی طهران محترم باشند.


  1. Coup d'Etat