برگه:کاوه، دورهٔ جدید، سال دوّم، شمارهٔ ۴، ۴ خمسهٔ مسترقه ۱۲۹۰ یزدگردی، ۱ شعبان ۱۳۳۹ قمری، ۱۰ آوریل ۱۹۲۱ میلادی.pdf/۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
شماره ۴
صفحهٔ ۳
﴿ کاوه ﴾

عجلهٔ زیاد مانع سرعت سیر است بدبختانه در خیال عامّهٔ مردم ایران یک تصوّر خیلی عجیب پیدا شده که بزرگترین مانع اقدام جدّی بکار تعلیم عمومی و فرستادن محصّلین بخارجه است و آن این فقره است که بواسطهٔ وبائی شدن مرض سیاسی‌گری اغلب مردم همیشه بامورات جاریهٔ سیاسی روزانه مشغول بوده و همیشه اصلاح ایران‌را مانند سراب در مد نظر می‌بینند و خیال میکنند اگر آن کار فعلی سیاسی که امروز در آن سعی میکنند بدلخواه آنها صورت گیرد و در آن مقصود کامیاب شوند کار ایران درست میشود. امروز در تشکیل یک «کابینهٔ صالحه» و کار چاق کنی برای یک عدّه که توانسته‌اند ما ساده‌لوحان‌را بکفایت و اعجاز خودشان در احیاء مملکت معتقد کنند بجان و دل میکوشیم و شب و روز دوندگی برای انجام این کار داریم. صبح باید هژبرالعلما و مستشارالذّاکرین‌را (که ناطق ملّی هم هست) دیده و حاضر همراهی با آن کابینه کنیم و عصر در انجمن شلّافها این مسئله‌را طرح نمائیم، اگر در این سرگرمی به «مشاغل ملّی» کسی از لزوم تعلیم عمومی برای نجات مملکت بگوید فوراً خواهیم گفت آی بابا این چه حرفی است بلی راست است که بموجب آیهٔ شریفهٔ هَلْ یَسْتَوی الَذّینَ یَعْلَمونَ وَ الَذّینَ لا یَعلَمونَ علم هم چیز شریفی است ولی قربانت شوم آخر اینکارها که امروز نتیجه نمیدهد و بیست سی سال دیگر دست میدهد آنرا هم ما بیچاره‌ها دیگر نمی‌بینیم و بعد از خرابی بصره ثمر میدهد و «برای میدان قیامت خوب است» عجالةً ما باید شب و روز بکوشیم و مملکت‌را نجات دهیم آنوقت البتّه منکر نیستم باینکارها هم باید بفراغت جهد کرد. علم چیز شریفی است ....... فردا نیز تمام و «پادَوْها» و «آتش بیارهای» سیاسیون مملکت با جوش و خروش زیاد مشغول سعی در انتخاب وکلا برای مجلس و پیش بردن صورت نامزدهای فرقهٔ خودشان هستند بقول پیشوایان بیسواد خودشان باز «نجات ایران بسته باکثریّت آن فرقه در مجلس است» و اگر باز در اثنای آن گیر و دار که با سینهٔ گرفته و غرق عرق و نفس زنان برای انتخاب نمایندگان ملّت دوندگی میکنیم کسی از اهمیّت تعلیم عمومی و مقدّم بودن آن بر هر چیز و چارهٔ یگانه بودنش برای نجات ملّی حرف بزند باز دستی بسینه‌اش گذاشته و عقب زده خواهیم گفت بابا برو خدا پدرت بیامرزد این کار برای سی سال دیگر نتیجه میدهد و برای ما دیگر وصلت نخواهد داد ما باید کاری بکنیم که وکلای خوب در همین مجلس آینده «که یک مجلس تاریخی در عمر ایران است و سرنوشت مملکت در آن حلّ خواهد شد» داشته باشیم (این عبارت برای هر مجلس استعمال میشود). پس فرداهم که گرما گرم برای برهم زدن قرار داد ایران و انگیس یا جلوگیری قبول اتمام حجّت (التیماتوم) روس تک و پو داریم و پایمان روی زمین بند نمیشود و خواب و خوراک‌را بر خود حرام کرده‌ایم، شب انجمن سرّی داریم، روز در مسجد شاه باید جمع شویم و بمجالس ملّی تمام دول دنیا تلگراف استغاثه کنیم – باز اگر در این حیص و بیص کسی جملهٔ معترضهٔ لزوم تعلیم و تربیت ملّت و انحصار راه نجات بدان نوشدارورا در میان بیاورد باز خواهیم گفت «دِ! خفه‌مان کردی ای دشمن معاویه آخر حالا در این گیر و دار که حیات و استقلال مملکت در خطر است تو هم بفکر کاری که برای پنجاه سال آینده خوب است افتاده‌ای! حالا باید جنب و جوش و دست و پائی کرد که فرصت فوت نشود». خلاصه حالا پانزده سال است که ما یعنی ملّت در خطّ شرکت در سیاست مملکت افتاده‌ایم و در این مدّت هر کس بتجربه دیده که اگر پیروی حرف سیاسیّون و روزنامه نگاران مارا بکند روزی نیست که «مطالب سیاسی فونی و اساسی که باستقلال و بقای مملکت تعلّق داشته باشد» و دوندگی دائمی «ملّت»را لازم داشته باشد در کار نباشد و هفته‌ای نیست که عنوان مقاله‌های جراید بخطّ درشت و جلی جملهٔ «وطن در خطر است» و امثال این عبارات‌را نداشته باشد و دائماً یک هول و وحشت مستمرّ از مطالب سیاسی روزانه و خطرات خارجی و یادداشت روس و تهدید انگلیس در میان مردم تولید نشود و لزوم کوشش تمام اهل بازار در اصلاح آن مطلب «جاناً و مالاً تا آخرین قطره خون» بشدیدترین عبارات و مبالغهٔ تمام اثبات نشود و در تمام این مدّت مردم غمخوار مملکت هر روز برای یک مطلب تازه از حوادث سیاسی در تقلّا بوده و دست و پا میزده است و در نظر داشته که همینکه خطرات رفع شد و سکون حاصل گردید و «کابینهٔ صالح» سر کار آمد و «فرقهٔ صالح» در مجلس اکثریّت پیدا کرد و عهدنامها و قراردادها و امتیازات و قروض خارجه باطل و نسخ شد و امنیّت در مملکت پیدا شد آنوقت قشون زیادی درست کننـد و راه آهن بکشند و بانک تأسیس کنند و البته علم هم چون چیز شریفی. است در ضمن کم کم باید مدارس‌را هم رونق داد.

بلی این خیال باطل که منشأ آن در واقع عجله در اصلاح ایران و بیصبری و بیتابی برای آن است که نجات قطعی بیست سال بعدرا دیر میشمریم و در سه چهار سال میخواهیم نتیجه‌را ببینیم در واقع نتیجه بعکس بخشیده و موجب توقّف دائمی و تأخیر نجات حقیقی شده و میشود. پانزده سال است میگوئیم اصلاح از راه تعلیم دیر نتیجه میدهد و میخواهیم با عهدنامها و قوانین و فرقه‌ها و حوزه‌ها مملکت را ترقّی دهیم ولی همانجا که بودیم هستیم و یا کمی پیش رفته‌ایم یعنی بهمان اندازه که چرخ دنیا و روزگار خود بخود هم بطبیعت خود پیش میرفت. هنوز در یزد مثل قرون وسطی از هموطنان زردشتی خودمان تبرّی و قطع علاقهٔ داد و ستد میکنیم چرا که لباس خودرا بدلخواه ما نپوشیده‌اند و هنوز در خراسان کسانی‌را که وافور نمیکشند مسخره میکنیم و هنوز در تبریز هر محلّه بکثرت عدّه قمه زنهای خود تفاخر میکند و در یک ولایت دیگر مروّجین تمدّن یعنی جراید از توصیف دو هزار نفر قمه زنهای محلّهٔ گل بازخان کرمان و رشادت شجاع‌السّادات شرح و بسط میدهند و هنوز در شیراز تأسیس مدارس دختران‌را کفر میدانند و هنوز در رشت قمار بازی پیشهٔ عمدهٔ مردم است و هنوز در طهران ضرّابخانهٔ لقبهای شرم انگیز دائر است. اگر ما در این پانزده سال گذشته درست علاج حقیقی مرض ملّی‌را فهمیده بودیم و بتعلیم عمومی میپرداختیم حالا ایران صد فرسخ جلوتر از این بود و خود ما نیز نتیجهٔ آنرا دیده بودیم در صورتیکه خیال اینکه این کار دیر نیجه میدهد و باید هر چه زودتر و «بهیجان ملّی» دول خارجه را بترسانیم و سی چهل روزنامه و پنجاه انجمن و ده فرقه تأسیس نمائیم و هر هفته یک هیئت وزرا عوض کنیم تا زودتر بمقصد برسیم کار مارا اینهمه عقب انداخته و خود عجله باعث تأخیر شده است.