بود. نمیشناسید؟ اسم برادرم است دیگر. فریدون. دوتا بوقلمون پخته از خود «لوس آنجلس» برایش فرستاده بودند... اوا! پس شما چه میدانید؟ همانجایی که «هولیوود» هم هست دیگر. نه اینکه فقط برای او فرستاده باشند برای همهشان میفرستند که یعنی شب عید غربتزده نمانند وقتی آدمی مثل آن کثافت را مخصوص آن کار میفرستند تهران دیگر بوقلمون و آبجو وسیگار و ویسکی و شکلات که جای خود دارد. باور کنید راضی بودم آدمکش باشد دزد و جانی باشد -گنگستر باشد- اما آنکاره نباشد... قربان دستتان. یك ته گیلاس دیگر از آن ویسکی. مثل اینکه امریکایی نیست. آنها «بر بن» میخورند. مزۀ خاک میدهد. آره این «اسکاچ» است. خیلی شق و رق است عین خود انگلیسها خوب چه میگفتم؟ آره. همان شب ازم خواستگاری کرد. رسماً و سرمیز شام. حالا خود منهم مترجمم. جالب نیست؟ هیچکس تا حالا این جوری شوهر نکرده. اول بوقلمون را برید و گذاشت تو بشقابهامان بعد شامپانی باز کرد که برای پاپا و ماماهم ریخت. برای همه ریخت. البته ماما نخورد. اما پاپا خورد. خود من هم لب زدم اول تند بود و گس. اما تندیش که پرید شیرینی ماند. بعد در آمد که به پاپا بگو که ازت خواستگاری میکنم. اصرار داشت که جمله به جمله بگویم و شمرده و همه چیز را. که خدمت سربازیش را کرده - از مالیات دادن معاف است گروه خونش B است مریض نیست. ماهی ۱۵۰۰ دلار حقوق میگیرد که وقتی برگردد میشود ۸۰۰ تا. اما واشنگتن خانه از خودش دارد و هیچ اجاره و قسطی هم ندارد و پدر و مادرش هم لوس آنجلس هستند و کاری به کار او ندارند و ازین حرفها. پاپا که از همان شب اول راضی بود. خودش بهم گفته بود که مواظب