این برگ همسنجی شدهاست.
با تارش و گولههای کوچک لاشهٔ مگسها همچنان به گوشهٔ درگاه نشسته بود و انگارنهانگار. چنان غیظم گرفت که گیوهام را درآوردم و پرت کردم بهسمتش. و چنان زدم که شیشهٔ بالای در شکست.
۶۶
با تارش و گولههای کوچک لاشهٔ مگسها همچنان به گوشهٔ درگاه نشسته بود و انگارنهانگار. چنان غیظم گرفت که گیوهام را درآوردم و پرت کردم بهسمتش. و چنان زدم که شیشهٔ بالای در شکست.