در تألیف قلوب سرداران افاغنه و جمعیت سپاه و تسخیر بلاد کوشش نمود چنانکه در زمان او قلعۀ فراه نیز بتسخیر افاغنۀ غلزۀ درآمد و تا سرحد سیستان و سرابان در حوزۀ ملک او داخل گردید و در این بین در اواخر سال هزار و یکصد و بیست و هفت (۱۲۲۷) یا اوایل بیست و هشت (۱۲۲۸) حادثۀ هرات روی داد.
گفتار در بیان احوال فرقۀ ابدالی و خروج ایشان در مملکت هرات
سخنسرایان وقایع تواریخ کهن و نکتهدانان احوال بدایع و حوادث زمن بدین نمط ایراد نمودهاند که فرقۀ ابدالی قومیاند از افاغنه که در سنۀ الف (۱۰۰۰) هجری از کوهستان کابل که مسکن آن فرقه است بسبب بعضی از حوادث برآمده بحوالی هرات سکنی نمودهاند و بطریق صحرانشینان ییلاق ایشان در حوالی بادغیس که از سرد سیرات آن ملک و در ضلع شمالی است میبود و قشلاق ایشان در ضلع شرقی هرات که او به و شافلان است تا ضلع اسفزار که آن را سبزار گویند، و مسموع شد که در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین شصت هزار خانهوار کما بیش شدهاند و همیشه از طرف سلاطین صفویه سردار آن قوم مخاطب بخطاب سلطانی میبود چنانکه قوم غلزۀ را نیز چنین بود و در اواخر زمان شاه سلیمان که سرداری قوم ابدالی بحیات سلطان سدوزئی که قبیلهاند از ابدالی تعلق داشت اتفاقا او را با یکی از محصلان حاکم هرات بر سر امری گفتگوی روی داد و کار به مناقشه و جنگ کشیده آن محصل کشته شد و معاملۀ با حاکم هرات بطول انجامید.
حیات سلطان با برادرش لشکر خان و پنج شش هزار خانوار ابدالی که از قوم حیات سلطان بودند از خوف بازخواست خون قتیل و سیاست، که رویۀ حکام قزلباشیه بود که به اندک تقصیری عمدگان سپاه را به زیر چوب انداخته بیآبرو میکردند چه جای تقصیر چنین، از هرات فرار نموده و جاگیر در ملتان داده روانۀ آن صوبه نمود و بنی اعمام او در هرات بدستور سردار قوم و قبیلۀ خود بودند.
در این زمان عبد اللّه خان ولد حیات سلطان با پسر خود اسد اللّه خان بعد از شنیدن