آنها و انتظار حضور سرداران و سرکردگان به تأنی طی مسافت مینمود. چون بحوالی بسطام و جاجرم که ما بین سرحد خراسان و استرآباد است رسید چند روز بانتظار سرداران قاجار و گرایلی توقف نمود، در این بین مزاج او از حیز اعتدال منحرف شده امراض متضاد بر بدن او مستولی گردید و در اندک وقتی سفر آخرت را بر سفر قندهار ترجیح داده روانۀ عالم عقبی گشت و مقارن این حادثۀ هرات و بقتل آمدن حاکم آنجا و غلبۀ فرقۀ ابدالی وقوع یافت. دیگر از درگاه پادشاهی کسی متوجه قندهار نگردید زیرا فرقۀ ابدالی در هرات سد راه قندهار بودند و بعد از آن امیر اویس در قندهار بفراغ بال بساط حکومت گسترده در کمال استقلال سلوک مینمود و برای احتیاط و عاقبتاندیشی برادر خود حاجی امکو نام را با قدری از هدایا و تحف و اسبان عراقی و استران بردعی و غیره که از اموال گرگین خان و خسرو میرزا بدست آورده بود با عریضۀ متضمن بر اخلاص و رسوخ بندگی و اینکه این امور را محض برای اظهار دولتخواهی سلسلۀ تیموریه بجا آوردهام به خدمت پادشاه هندوستان که در آن وقت فرخ سیر بود و امرای پادشاهی مع نه مهر و یکصد و یک روپیه مسکوک بنام فرخ سیر ارسال نمود و چنین شنیده شد که از این جانب نیز فرمان استمالت متضمن ایالت صوبۀ قندهار و خطاب حاجی امیر خانی با خلعت و شمشیر و فیل ارسال نموده بودند، العلم عند اللّه.
بعد از آن امیر اویس در یکی از شهور سال یک هزار و یکصد و بیست و هشت یا یک هزار و یکصد و بیست و نه (۱۱۲۸-۱۱۲۹) هجری بیمار شده بمستقر درک جحیم که مسکن اصلی خود بود روانه گردید و مجموع زمان حکومت امیر اویس در قندهار بعد از کشتن گرگین خان الی مردن او شش سال بود.
بعد از آن عبد العزیز برادر او به جایش نشسته یک سال بامر حکومت پرداخت و بعد از آن محمود ولد امیر اویس که آثار رشد و اقبال از ناصیۀ او هویدا بود با چند نفر از خاص خیلان و فارسی زبانان و چند کس از اقوام و اقارب اتفاق نموده بیخبر بر سر عم خود ریخت و او را فیالفور بقتل آورده لوای حکومت برافراخت و زیاده بر ایام پدر