کرده خود را بتعجیل برسانند و چون شاهنواز خان با سپاه خود به قریۀ ده شیخ که سه چهار منزلی قندهار است رسید به مصلحت امیر اویس و غیره سرداران برادرزادۀ خود اسکندر میرزا را که در میان فرقۀ گرجیه به الکسندل میرزا مشهور بود سر فوج نموده با عمدۀ سپاه خود بر سر یاغیان کاکری فرستاد و جمیع سرکردهها را که سر خیلان فوج قندهار بودند بگرو نزد خود در آنجا نگاه داشت بتمهید آنکه اگر سرداران همراه فوج باشند شاید در جنگ کوتاهی نموده گریخته بوطن خود روند و اگر در نزد او حاضر باشند باز تدارک ممکن است و من جملۀ آنها امیر اویس نیز بود و چون عمدۀ فوج بر سر مهم رفتند و قدری شاگرد پیشه و عملۀ کارخانجات و چند نفر معدودی از یوزباشیان با گرگین خان باقی ماندند امیر اویس اول شخصی را بعنوان خفیه نزد سرکردگان فرقۀ کاکری فرستاد که شما مقدمه را طول داده گاهی دم از صلح و گاهی دم از جنگ زنید تا من در اینجا کار بمدعی سازم، آنگاه شخصی دیگر را به نزد فوجی که در ملک خود گذاشته بود فرستاد که خود را بتعجیل تمام در عرض سه چهار روز بمن رسانید.
چون لشکر او نزدیک رسیدند بقدر دو صد سوار کار آمدنی از آن عسکر بعنوان خفیه طلبید و خود در وقت رسیدن آن قشون که قریب نصف شب بود سوار شده بر در حرم سرای گرگین خان آمد بقولی آنکه بیمحابا بر گرگین خان ریخته او را دستگیر نمود و بروایتی اینکه بدست خواجه سرا به گرگین خان پیغام فرستاد که خبر موحشی از فوجی که بر سر یاغیان رفته بمن رسیده باید بندگان خان زود تشریف آرند که عرض نمایم و تدارکی که درخور آن باشد کرده شود.
چون گرگین خان از حرم بیرون آمد او را دستگیر کرده همان دم بدست مراد خان نام افغانی که گویند خنثی بود بقتل رسانید و همچنین در همان گرمی به خیمۀ یکیک سرداران رفته به حیله همۀ آنها را بقتل آورد، آنگاه فیالفور اسباب و یراق و لباس فوج گرگین خان را به افاغنۀ خود پوشانیده به هیئتی که گرگین خان در سواری میبود خود را آراسته متوجه قندهار گردید و به مردم خود تأکید نمود که هرکس پیشتر از فوج او