پرش به محتوا

برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۱۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

چشم امید از جهان و اهل آن پوشیده‌ایم پای در دامان صبر و انزوا پیچیده‌ایم رضا بقضا داد اما جواب اول در باب خواهش نمودن یکی از فرزندان بجهت امر سلطنت ایران آنکه از بدو سن سلطنت بزرگان ما را صغیر و کبیر اهل ایران جهرا و اخفاء متمنی بودند، جناب اقدس الهی در این مدت ما را از اذیت اعدا در کنف حمایت خود مصون و محروس داشته موافق تمنای اهل ایران به وسادۀ سلطنت اجدادی قرار داد، سلوکی که کرده‌اند و خواهند کرد اظهر من الشمس است، با وجود این بعد از من باولاد من چه خواهند کرد و شما چند کس که دوست و هواخواه این سلسلۀ علیه‌اید تا کجا رفع و دفع شر اشرار می‌توانید نمود و ما دو پسر اکبر را مناسب بودن ارض اقدس ندانسته روانۀ عتبات عالیات نمودیم و این دو طفل صغیر که نزد مایند چه قابلیت این امر دارند، نظر به نمک‌حلالی و هواخواهی شما می‌دانیم که آنچه بندگان ما خواهش نمایند در تیسیر آن قاصر نمانده و نخواهید ماند، خواهش اول آنکه اراده‌ای که در حق ما و اولاد ما دارید موقوف نمائید دوم نور بصرین بجهت ما تحصیل نمائید.

بعد از این ارشاد امیر علم خان بعرض رسانید که این بنده سجدات شکر الهی را بجا می‌آورد که دشمنان ولی‌نعمت خود را با سلاسل و اغلال بدست آورده به پایۀ سریر اعلی حاضر نموده‌ام و در باب فسخ ارادۀ سلطنت اولاد عظام تابع حکم اقدسم لکن در مادۀ علاج نور عینین حق بین بندگان والا ناچار و بیچاره‌ام.

ارشاد شد که اگر شاهرخ میرزا و یوسف علیخان را مع اولاد و احفاد هر روز به چند دفعه بانواع مختلف مقتول و محروق ساخته باز آنها را بصورت اصلی نمایند درّ شهواری که از ما رفته است بدست نخواهد آمد و میسر نخواهد شد، در این صورت تعصب و تغیر بر آنها بی‌فایدۀ محض است، خواهش چنین است که شما آنها را مستخلص نموده بکمال رفق و مدارا سلوک نمائید. و انتقام را موقوف و بعالم عقبی واگذارید که در آن وقت عادل حقیقی انتقام مورد مظلوم را از پیل مشئوم می‌گیرد، اصل خواهش و تمنای ما چنین است.