گرجی محافظ و فرمانفرمای قلعۀ قندهار و زمین داور و بست و شال و مستنگ و فوشنج و قلات غلزۀ و قلات بنچارۀ بلوچ و گرشک تا سرحد فراه و اسفزار بود. و چون فرقۀ گرجی همگی نصرانیاند حکومت آنها بر فرقۀ مسلمان ناگوار نمود و قوم غلزۀ که شجاعتر و باغیرتتر از فرقههای دیگر افاغنهاند و بسبب اختلاف کفر و اسلام بیاعتدالی بسیار از آنها بر فرقۀ مسلمین توابع قندهار خصوصاً افاغنه روی میداد و دست درازی بر ناموس آنها از اناث و ذکور مینمودند هر چه امیر اویس به گرگین خان منع این مقدمات مینمود و تظلم میکرد از راه غرور نمیپذیرفت بلکه حمل بر بغی و طغیان او مینمود. و امیر اویس و سایر فرق افاغنه بسبب آنکه سنی مذهب بودند کمال تنفر از حکومت قزلباش داشتند و بسبب حکومت فرقۀ گرجیه این تنفر مضاعف و دو بالا گردید و چون امیر اویس شخص شجاع و صاحب داعیه بود و سر پرشوری داشت تاب این مذلت نیاورده از قندهار عازم اصفهان گردید که بدرگاه پادشاهی شکایت شاهنواز خان کرده او را معزول نماید و یا معاتب بعتاب پادشاهی نموده او را و لشکر او را از زیادهروی بازدارد. چون وارد اصفهان گردید مقارن نوشتجات شاهنواز خان و عرایض او به خدمت پادشاه و امرا متضمن شکایت از امیر اویس و اینکه او صاحب داعیه است و عزم خروج دارد و بهتر آنست که او را در همانجا بکشند یا حبس مؤبد نمایند و الا مراجعت او حسبالخواهش موجب ظهور فتنه و فساد در ملک قندهار است رسید.
اگر چه امیر اویس بتوسط محمود آقای خواجهسرا که ناظر کارخانجات شاه سلطان حسین که باصطلاح هندوستان میر سامان گویند بلکه دخیل کل امور مالی و ملکی پادشاهی در آن زمان بود به پیشکش نمودن چند تخته شال کشمیر و نفایس اقمشۀ بلاد هندوستان و نقد و غیره در خدمت پادشاه و امرا خود را بیتقصیر و نوشتجات گرگین خان را معلل بغرض وانموده لکن معلوم او شد که مستدعیات او پذیرا نخواهد گردید ناچار بقصد زیارت حج بیتاللّهالحرام از راه شیراز و دریا ببحرین و قطیف و لحصا متوجه گردید و بعد از فیضیابی آن اماکن شریفه مراجعت باصفهان نموده نوشتجات امرا و